گزارشی از از هیجانات منفی و تنشهای نقش مادری
پارسینه: «هربار که میخواستم تغییری در زندگیام ایجاد کنم، مادرم میگفت بچهات واجبتر است. اطرافیان خیلی در امر بچهداری اظهار نظر و دخالت میکنند؛ این فشار بیرونی خیلی آزاردهنده است. همسرم وقتی فرزندمان را نگه میدارد گویی دارد به من لطف میکند که کمکم میکند. گاهی حس میکنم هیچچیز سرجای خودش نیست؛ این احساس که پرونده زندگی من بسته شده و دیگر هر فعالیتی که میکنم باید در جهت رشد و ارتقاء فرزندم باشد برایم ناخوشایند است و...».
وقتی زمانی را به خودم اختصاص میدهم واکنش اطرافیان بهگونهای است که انگار دارم به بچهام خیانت میکنم
مژگان ۳۳ سال سن دارد و مادر یک دختر دو ساله است. او به صورت پراکنده کار تصویرسازی انجام میدهد. مژگان با بیان اینکه در هفته نهایتا میتوانم یک یا دوبار در حد چندساعت به خودم اختصاص دهم، میگوید: این حداکثر زمانی است که میتوانم تنها باشم، دوستی را ببینم و... که البته همین هم با اضطراب همراه است و مدام نگران این هستم که آیا بچهام حالش خوب است؟ آیا همسرم از عهده نگهداری او برمیآید؟ بماند که این تایم با عذاب وجدان هم همراه است چون اطرافیان نیز از تو توقع ندارند که به عنوان مادری که فرزند دوساله دارد به تنهایی احتیاج داشته باشی. من بعضی وقتها که با دوستهایم بیرون میروم حتی به مادرم هم نمیگویم چون واکنشها طوری است که انگار دارم به بچهام خیانت میکنم؛ مثلا میگویند«بچهات خیلی بچه خوبی است که پیش پدرش میماند» یا میگویند «باریکلا به شوهرت که بچهات را نگه داشته تا تو بروی بیرون».
او ادامه میدهد: درحالیکه من تمام روز درحال مراقبت از فرزندم هستم و کارهای سختش با من است اما هیچ تشکری برای من وجود ندارد چون وظیفهام است اما همسرم وقتی فرزندمان را نگه میدارد گویی دارد به من لطف میکند که کمکم میکند. درحالیکه به نظرم هردوی ما به یک اندازه در برابر بچه مسئولیم. من با ۹ ماه بارداری و زایمان و سختیها و بیخوابیهای دوران شیردهی و... حجم زیادی از وظایفم را انجام دادهام و توقع دارم همسرم نیز سهمی در بزرگ کردن بچه بهعهده بگیرد که او نیز دریغ میکند و این موضوع باعث میشود احساس نارضایتی و بی عدالتی کنم.
گاهی حس میکنم هیچچیز سرجای خودش نیست
مژگان با بیان اینکه زندگیام بعد از تولد فرزند کنفیکون شد، خاطرنشان میکند: گاهی حس میکنم هیچچیز سرجای خودش نیست؛ نه احساسم به خودم، نه شکل بدنم، نه شور و نشاطم چون فکر میکنم هورمونها هم یک کارهایی میکنند. نه وقتی برایخودم دارم، نه انتظارات بقیه از من مثل قبل است. من بعد از زایمان ریزش موی خیلی شدیدی داشتم و هنوز بعد از دوسال ریزش مویم قطع نشده و این خیلی اذیتم میکند، تغییرات بدنی هم داشتهام که قابل درمان نیست. همهچیز برای من عوض شده درحالی که فرزنددار شدن در زندگی همسرم آنقدر تاثیر نگذاشته و گویی برای او همهچیز مثل قبل است، فقط یک نوساناتی پیدا کرده و دوباره به شکل قبلی برگشته است. این موضوع عادلانه نیست. تمام این احساسهایم قطعا روی رابطهام با همسرم نیز تاثیر میگذارد.
هیچوقت از درستی کاری که در ارتباط با فرزندت میکنی،مطمئن نیستی
او با بیان اینکه اعتماد به نفسم بعد از مادر شدن کم شده است، میگوید: در مورد هرکاری که برای بچهام از تربیت جسمی و نوع تغذیه گرفته تا تربیت روانی و... انجام میدهم، اطمینان ندارم که کارم درست است یا نه. مطالعه میکنم، طبق آن رفتار میکنم ولی بلافاصله نظریات متفاوت و نقدهای متفاوت را نسبت به آن سبک تربیتی کودک میبینم بنابراین هیچوقت از عملکرد خودم نسبت به فرزندم مطمئن نیستم. این موضوع قطعا روی اعتماد به نفسم تاثیر میگذارد.
مژگان ادامه میدهد: اطرافیان نیز خیلی در امر بچهداری دخالت و اظهار نظر میکنند. این فشار بیرونی باعث میشود اعتماد به نفس نداشته باشم درحالی که قبل از فرزنددار شدن اینگونه فکر نمیکردم. من گمان میکردم یک مسیر مشخص و واضحی برای تربیت فرزندم دارم درحالی که اینطور نبود.
مژگان با تاکید بر اینکه مطلقا نمیخواهم دوباره فرزنددار شوم، میگوید: من بارداری خیلی خوب و راحتی داشتم. همسرم در آن دوران عالی و حمایتگر بود. خانوادهام خوشحال بودند و خیلی حمایت میکردند و در کل دورانی بود که خیلی به من خوش گذشت ولی از لحظه تولد فرزند در اتاق زایمان به علاوه سختیهای بعد از آن که تمام شدنی نیست، مطمئن شدم که من هرگز دیگر نمیخواهم این درد را تجربه کنم و مطمئنم که نمیخواهم بچهدار شوم.
او ادامه میدهد: واقعا نمیدانم چون بچهام کوچک است شرایط اینطوری است یا قرار است وضعیت بههمین صورت بماند. اگر وضعیت اینطوری بماند خیلی ترسناک است. من هیچ زمان دیگری ندارم که بخواهم به فعالیت دیگری اختصاص دهم. فرزندم بچه آرامی است اما سن و سالش ایجاب میکند که مراقبش باشم و در نتیجه هیچ وقت آزادی ندارم. همسرم همیشه سرکار است و شرایط کرونا هم اجازه نمیدهد بچهام را پیش کسی بگذارم. همچنین نمیتوانم خودم را راضی کنم که پرستار برای فرزندم بگیرم. فرزندم همیشه با من است و زمانی برای فعالیتهای دیگر ندارم.
«بچهات واجبتر است»
مژگان بیان میکند: این احساس که پرونده زندگی من بسته شده و دیگر هر فعالیتی که میکنم باید در جهت رشد و ارتقاء فرزندم باشد برایم ناخوشایند است. در ابتدا میخواستم با این احساس مبارزه کنم و میگفتم که میخواهم بروم کلاس نقاشی، زبان و... تا به زندگی عادی برگردم اما هربار واکنش مادرم این بود که «حالا تو بچهات را نگهدار. بچهداری الان واجبتر است. وقتی که میخواهی برای کلاس بگذاری برای بچهات بگذار». نظر اطرافیان سنتیام از این هم شدیدتر و غلیظتر است و مدام به من القاء میکنند که مادر خوب و کاملی نیستم.
او درخصوص یکی از ناراحتکنندهترین خاطراتش میگوید: فرزندم مریض شد و چند روز متوالی تب داشت؛ تبی که اصلا پایین نمیآمد. من سهشبانهروز اصلا نخوابیدم و مدام نگران و مضطرب بودم. شبها با اضطراب بیدار میماندم و مدام با دکتر اورژانس در ارتباط بودم تماس میگرفتم و میگفتم تب بچهام پایین نمیآید وآنها پیشنهادهای مختلفی به من میدادند. با پاشویه، گذاشتن دستمال خیس روی نقاط مختلف بدن، دادن استامینوفن و... سعی میکردم تب او را کنترل کنم. در همان شرایط نگرانکننده که من شب تا صبح درگیر بودم و تب فرزندم را هر دقیقه چک میکردم، همسرم که خوابیده بود گاهی چشمهایش را باز میکرد و میگفت بخواب عزیزم، بخواب و دوباره میخوابید. خیلی موقعیت کمدی و تلخی بود که من داشتم جان میدادم که بچهام تباش پایین بیاید و همسرم راهکار خوابیدن ارائه میداد.
عوض شدن احساس نسبت به همسر
مژگان ادامه میدهد: قطعا چنین تجربهای روی احساس من نسبت به همسرم تاثیر میگذارد. چون با آنچه که از او توقع دارم منافات دارد. من توقع دارم همسرم در موقعیتها و شرایط سخت از من حمایت کند اما وقتی این اتفاق نمیافتد قطعا دیگر احساس قبل را نسبت به او نخواهم داشت.
مرضیه ۳۷ سال سن دارد. ۱۴سال از ازدواجش میگذرد و یک پسر ۵ساله دارد و علیرغم داشتن فرزند خردسال بهتازگی از پایاننامه مقطع دکتری خود دفاع کرده است، وی با بیان اینکه تا دوسالگی فرزندم از محیطهای کاری و تحصیلی فاصله گرفتم، میگوید: برای خانمهایی مثل من که تمام زندگیشان را مشغول تحصیل و کار بودند، بچهدار شدن یک تغییر ماورایی بهحساب میآید حتی بعد از دوسالگی فرزند نیز نمیتوانی مثل قبل برای فعالیتهای اجتماعیات زمان بگذاری اما این حس با کارهای مثبتی که برای فرزندت میکنی جایگزین میشود.
او با بیان اینکه میتوان با یک برنامهریزی صحیح به فعالیتهای مدنظر و دلخواه در فضای اجتماعی هم رسید، ادامه میدهد: به دلیل مادر بودن از جایی طرد نشدم ولی خودم اولویتم را روی فرزندم گذاشتم و در این خصوص هیچ حس منفی ندارم. بهطورکلی بعد تولد فرزند تغییر اساسی در زندگی ایجاد میشود و افراد از محیطهای اجتماعی فاصله میگیرند اما من به صورت صددرصد و کلی رابطهام را با فضای اجتماعی قطع نکردم چون برایم اهمیت داشت؛ بنابراین شرایط را بهگونهای تغییر دادم که شبیه به آن چیزی شود که دوست دارم. با این وجود تمایل ندارم فرزند دیگری داشته باشم چون دوست دارم مجددا به محیطهای کاری و اجتماعی برگردم و فرزند دوم قطعا زمان و انرژی زیادی را میطلبد.
مرضیه با اشاره به اینکه بعد از تولد بچه کیفیت رابطه من با همسرم بهتر شد، میگوید: درحالحاضر وجهههایی را از همسرم میبینم که قبلا نمیدیدم. مسئولیتپذیری، حمایت کردن، دلسوزی، کمک کردن و... خصایص و رفتارهایی است که بعد از تولد فرزندم از جانب همسرم دیدم و باعث شد رابطهمان به طور کلی به سمت بهتر شدن حرکت کند.
او ادامه میدهد: بهنظرم مادران نسل جدید اکثرا آگاهی بیشتری دارند، مطالعه میکنند و سعی میکنند با دانش روز دنیا همراه شوند. توجهکردن به فرزند، تلاش برای تربیت صحیح و در کل حساسیتهای مادران نسل جدید نسبت به مادران نسل قدیم بیشتر است.
فشار اقتصادی روی خانوادههای دارای فرزند خیلی زیاد است
عاطفه ۳۰ سال سن دارد و دارای دو پسر ۴ساله و ۲۰ ماهه است. او مدرک فوقلیسانس را از دانشگاه معتبری گرفته ولیکن بخاطر فرزندانش فعلا خانهدار است. عاطفه با بیان اینکه فشارهای اقتصادی روی خانوادههای دارای فرزند خیلی زیاد است، عنوان میکند: اگر کسی از من نظر بخواهد که در این شرایط بچهدار بشویم، راستش نظر من منفی است. من اگر بچه داشتم در این شرایط اقتصادی بچهدار نمیشدم. وقتهایی که خیلی فشار رویم بود از اینکه برای بار دوم بچهدار شدم، پشیمان میشدم مخصوصا آن اوایل که فرزندم نوزاد بود و مشکلات جسمی مانند زردی و... داشت و همه اینها باعث شد خیلی توی ذوقم بخورد چون با تصوراتم قبل از فرزنددار شدن متفاوت بود. گاهی پشیمان میشدم با خودم میگفتم چرا این موجود کوچک و ظریف را به دنیا آوردم که زجر بکشد و اذیت شود و من نتوانم از درد او کم کنم.
او با بیان اینکه بعد از بچه دار شدن کیفیت رابطهام با همسرم دگرگون شد، میگوید: قبل از اینکه بچهدار شوم اصلا فکر نمیکردم که امکان دارد در جزئیترین مسائل مربوط به بچه بین من و همسرم اختلاف به وجود بیاید؛ حتی زوجهایی که سالها با هم زندگی کرده باشند و همدیگر را خوب شناخته باشند بازهم وقتی پای بچه وسط میآید چون دیدگاههای تربیتی متفاوتی دارند، رفتارشان در ارتباط با بچه متفاوت است و این باعث دلخوری و اختلاف میشود.
عاطفه ادامه میدهد: بعد از تولد فرزند اولم اختلاف بین من و همسرم خیلی زیاد شد. خیلی طول کشید تا توانستیم برای تربیت بچه به یک نظر مشترکی برسیم و با روشهای متفاوت هم کنار بیاییم درحالی که یک مسیر و هدف مشترک داشته باشیم.
او با اشاره به اینکه رفتار بچهها خیلی غیر قابل پیشبینی است، عنوان میکند: معلوم نیست کودکان چه زمانی چه نیازی دارند. در سالهای اول به یک توجه مداوم و ویژه احتیاج دارند و این موضوع باعث شد که من خیلی از دوستیها یا روابطم را با افراد مجرد یا افرادی که فرزند ندارند از دست بدهم یا روابطم به شدت کمرنگ شود.
عاطفه ادامه میدهد: در محیطهای عمومی مخصوصا الان که دوتا بچه دارم هرجا که میخواهیم برویم باید خیلی از فاکتورها را چک کنیم. یکسری مکانها مثل سینما، تئاتر و... را که اصلا نمیتوان با بچه رفت. برای مکانهایی مثل رستورانها و پارکهاهم باید موارد زیادی را مثل اینکه شلوغ نبودن، نزدیک بودن دستشویی و... را بررسی کنیم و ببینیم میتوانیم برویم یا نه حتی زمانی که تنهایی و با کالسکه میخواهم با بچه بیرون بروم آنقدر پیادهروها مشکل دارند که گاهی مجبورم به حاشیه خیابان بروم. در حاشیه خیابان و جلوی پلها هم که همیشه ماشین پارک شده و... . در کل پشیمان میشوم که برای پیادهروی با کالسکه با بچهها بیرون بروم.
او با اشاره به اینکه مادرم همیشه به من میگوید شما مادران آگاهتری نسبت به نسل ما هستید، خاطرنشان میکند: مادرم گاهی میگوید زمان ما نمیدانستیم با بچه چطور رفتار کنیم یک چیزی از مادرهایمان و بقیه شنیده بودیم و هرکسی هر چیزی میگفت ما همان را انجام میدادیم اما الان شماها آگاهی دارید، تحصیل کرده هستید، کتاب میخوانید و میدانید چطور باید با بچهها رفتار کرد.
مدام فکر میکنم که در کدام کلاس و کارگاه شرکت کنم که مادر بهتر بودن را بیاموزم
عاطفه با بیان اینکه یکی از تفاوتهای مادران امروزی با نسل قبلی داشتن اطلاعات و دسترسی به منابع مختلف است، ادامه میدهد: این ویژگی از طرفی خوب است که آدم سعی میکند رفتار صحیحی در ارتباط با فرزندان داشته باشد ولی از طرف دیگر حجم این اطلاعات زیاد باعث ایجاد سردرگمی در آدم میشود. مدام با خودت درگیری که مبادا کار اشتباهی کنی که نتیجهاش بد بشود. مدام فکر میکنم که بچه را کدام کلاس بفرستم، خودم در کدام کارگاه شرکت کنم که بتوانم مادر بهتری باشم و... .
او با بیان اینکه بعد از بچهدار شدن شناخت عمیقتری نسبت به خود پیدا کرده است، میگوید: مجبور شدم خیلی از تواناییها را در خودم پرورش دهم مانند اینکه بتوانم زمانم را مدیریت کنم تا به امور بچهها و خودم برسم یا برای ایجاد یک رابطه سالم و سازنده با فرزندانم باید بیشتر به خودشناسی میرسیدم تا بفهمم چه چیزهایی عصبانی، خوشحال یا ناراحتم میکند، چه وقتهایی نیاز به استراحت دارم. مجبور شدم یاد بگیرم که چطور روی خودم کنترل بیشتری داشته باشم و... و تمام این تغییرات نیز برای من مثبت بود.
افسانه ۳۱ ساله دارای دو دختر ۸ ساله و ۴ساله است. افسانه از دوران نوجوانی به صورت حرفهای ورزش میکند و حتی در مسابقات مختلف نیز شرکت کرده است. او میگوید: بعد از زایمان بدنم خیلی ضعیف شده، وقتی کار میکنم مچهای دستم توان و قدرت ندارند. به لحاظ روانی بسیار عصبی شدهام، صدای تلویزیون که زیاد میشود توان تحمل سرو صدا را اصلا ندارم.
او ادامه میدهد: حتی در انتخاب فیلمهایی که میبینم باید دقت کنم چون بچه همیشه کنارم نشسته است. نحوه خواب و خوراک، مهمانی رفتن، لباس پوشیدن، صحبت کردن و... بعد از فرزنددار شدن تغییر مییابد. هرروز باید غذا درست کنی، یک روزهایی حال و حوصله آشپزی نداری اما چون بچه رو به رشد است نمیشود هرچیزی خورد. سرکار رفتن را باید کلا بیخیال شوی مگر در شرایط خاصی که کسی باشد که از فرزندت مراقبت کند.
افسانه با اشاره به اینکه قبل از بچهدار شدن عاشق برف و برف بازی، عاشق قدم زدن زیر باران بودم، عنوان میکند: اما الان تا کمی هوا سرد میشود به این فکر میکنم بچهام سرما نخورد، به او شربت تقویتی بدهم، مراقبش باشم و... .دیگر از زمستان کلا بیزار شدهام. قبل از مادر شدن خودم و همسرم مهم بودیم اما بعد از بچهدار شدن اولویت فرزند میشود؛ اینکه سر وقت بخوابد، غذا بخورد، تکالیفش را انجام دهد و... . وقتی مادر میشوی خودت در اولویت نیستی.
او ادامه میدهد: با همه اینها بچهها وجودشان نعمت است، زندگی را از یکنواختی و کسل بودن درمیآورند. وقتی فرزنددار میشوی نگاه اطرافیان نسبت به تو مثبت میشود. فکر میکنند تو باتجربهتر شدهای و انقدر مسئولیتپذیر هستی که داری فرزندت را بزرگ میکنی و میتوانی از پسش بربیایی.
افسانه با بیان اینکه مادران نسل جدید نسبت به مادران نسل قبلی حساسیت و توجه بیشتری به فرزندان خود دارند، اظهار میکند: مادرهای قدیم هر دوسال بچهدار میشدند و آنقدر حساسیت نداشتند. الان من به شخصه خیلی مواظب خوراک فرزندم هستم، اینکه بچههایم را جایی نبرم که به آنها سخت بگذرد و اذیت شوند، جایی بروند که بقیه دوستشان داشته باشند، اینکه چه بازیهایی انجام دهند، چه کارتونی ببینند که در روحیهشان تاثیر منفی نگذارد، دائم شربت تقویتی به آنها بدهم و... . الان مادر شدن خیلی سخت است دائم باید مراقب باشی چه میگویی، چگونه رفتار میکنی.
از اینکه یک مادر معمولی هستید لذت ببرید
سیده مهسا بامشگی روانشناس بالینی در گفتوگو با ایسنا اظهار میکند: تاریخ داستانهای زیادی از تجربه هیجانهای خوشی و شادمانی بعد از فرزندآوری دارد و شاید برای همین است که پریشانیها و بیقراریهای نقش مادری برای ما بیگانه است.
وی با بیان اینکه انگار با به دنیا آمدن فرزند بیشتر انتظار هیجانهای شادی و خوشحالی را داریم تا افسردگی و نگرانی، ادامه میدهد: اگر واقعبینانهتر به ماجرا نگاه کنیم مانند هر رویداد دیگر زندگی این رویداد دوست داشتنی نیز مملو از هیجانات مختلف مانند شادی، غم و اضطراب است و این تنوع هیجانی که ما تجربه میکنیم کاملا طبیعی است.
این روانشناس خاطرنشان میکند: شما به عنوان یک مادر حق دارید گاهی احساس خستگی کنید، غمگین شوید و گریه کنید. ترس شما از مسئولیت بزرگ مادری همانقدر طبیعی است که شادی شما هنگام اولین لبخند نوزادتان طبیعی است. من میخواهم بگویم که ما قرار نیست فقط هیجانات خوشایند را تجربه کنیم و تجربه طیف وسیعی از هیجانات خوشایند و ناخوشایند بخش جداییناپذیر والد بودن است.
این دانشجو دکتری تخصصی روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد ضمن تاکید بر اینکه مادران بایستی دست از تلاش برای عالی بودن بردارند، میگوید: شما قرار نیست یک مادر کامل باشید. کامل نبودن ایراد ما نیست، واقعیت ما و واقعیت هر انسانی است. هیچچیز به اندازه کمالگرایی به تجربه ناب مادری ضربه نزده است. نقاط ضعف خود را در کنار نقاط قوت خود بپذیرید و از اینکه یک مادر معمولی هستید لذت ببرید. به نظرم یک مادر معمولی بودن واقعا دلنشین است.
وی میافزاید: در این ایام از همکاری و محبت اطرافیانتان استقبال کنید و کمک آنها را بپذیرید. نگران نباشید در موقعیت دیگری محبت آنها را جبران خواهید کرد. پیشنهاد میدهم هر شب قبل از خواب ۵ دقیقه به تلاشهایتان طی آن روز فکر کنید و از اینکه توانستهاید مفید باشید به خودتان و تواناییهایتان افتخار کنید.
این رواندرمانگر خطاب به پدران خاطرنشان میکند: فرزندآوری در این شرایط سخت اقتصادی مسئولیت سنگینی است در این راستا قدردان تلاش خود باشید. به همسرتان نشان دهید که تلاش او را برای بزرگ کردن فرزندتان میبینید، با خرید شاخه گل، نوشتن نامه یا به صورت کلامی از او تشکر کنید. شما و همسرتان منبع دلبستگی نوزادتان هستید پس در امور نگهداری از فرزند با همسرتان همکاری کنید.
ارسال نظر