نظرات کروبی و موسوی در رفع حصر آنها مؤثر است
پارسینه: باید در درگاه خداوند توبه کنند، اما مقداری را که می توانند باید جبران کنند و قطعا این رفتارها بر تصمیمات نظام اثر گذار است.
نائب رئیس مجلس با بیان اینکه پس از ردصلاحیت مشایی ، فضای انتخابات "نه به جلیلی" شد، گفت: برخی فلز مشایی و جلیلی را یکی میدانستند.
محمد رضا باهنر در گفتوگو با خانه ملت، به تشریح تحولات و وقایع انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم، فضای انتخابات مجلس دهم و نگاه نظام به آزادی زندانیان امنیتی پرداخت که اهم اظهارات وی در ادامه میآید:
در این انتخابات هم عده ای از اصلاح طلبان بودند یا شاید هنوز هم باشند و بگویند که ما انتخابات را قبول نداریم یا علاقه ای نداشتند در انتخابات شرکت کنند، اصولگرایان هم گروه های متعدد و متنوع بودند و کاندیداهای متنوعی داشتند اما باید اینگونه تحلیل کرد که نامزدهای انتخابات سال 92 جریان های خاصی را نمایندگی نمی کردند، اگر مروری بر اسامی نامزدها داشته باشیم و اینکه بگویم هر کدام از یک حزب یا جریان فکری بودند واز بقیه اصولگرایان آنها را یا متمایز کرد واقعا نمی شد اینگونه گفت، و بیشتر اشخاص بودند که در جریانات انتخابات شرکت کرده بودند، آن زمان آقای عسگراولادی می گفت "من حساب کردم 40 نفر خودشان را برای انتخابات گرم می کنند" که با ریزش، این تعداد به 8 نفر رسید اما این تعدادی هم که در صحنه حضور داشتند جریان فکری خاصی را نمایندگی نمی کردند. اگر چه عارف و سعید جلیلی هر کدام یک جریان خاصی را نمایندگی می کردند اما حسن روحانی که به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، جریان خاصی را نمایندگی نمی کرد.
باید بگویم نه اصلاح طلبان و نه اصولگرایان پیروز انتخابات نشدند و همین جوری یک نفر پیروز انتخابات شد، اما هر کدام از شخصیت ها که در کشور هستند یک خاستگاه دارند، من یک تحلیل ساده ولی واقعی را دارم و با آن نتیجه انتخابات را تحلیل می کنم، آن این است که مردم 8 سال گرفتار افراط اصلاح طلبی و 8 سال هم دچار افراط دولت احمدی نژاد بودند اگر چه افکار عمومی دولت احمدی نژاد را نماینده اصولگرایی میدانست اما خود وی اعتقادی به اصولگرا بودن نداشت. بنابراین مردم پس از 16 سال افراط به اعتدال پناه بردند.
باید پرسید که چه زمانی متوجه شدم که قالیباف رأی نمی آورد؟ پاسخ به این سئوال راحت است اما هنوز هم نمی دانم قالیباف، محسن رضایی، ولایتی چه جریانی را در انتخابات نمایندگی می کردند، همه این شخصیت ها افرادی هستند با یک سابقه کاری مشخص و یک سری از گروه ها و افراد که طرفدارشان هستند، بعضی اوقات هم طرفداران شناور هستند، حتی زمانی به ما می گفتند اصولگرایان بنشینند و با هم ائتلاف کنند من روشن می گفتم الان هم می گویم، مثلا اگر حسن روحانی از صحنه انتخابات کناره گیری می کرد، آرای روحانی به سمت یک نفر نمی رفت و توزیع می شد و بقیه نامزدها هم اینگونه بود، به طور مثال زمانی که دکتر حداد عادل کنار رفت آرای او به سمت یک نفرسوق نیافت و پخش شد. سؤالی طرح شد دقیقش این است که شما چه زمانی متوجه شدید که قالیباف رأی نمی آورد و روحانی رئیس جمهور می شود؟ آن زمانی بود که نتیجه انتخابات را اعلام کردند متوجه شدم این اتفاق افتاد.
ما حدس زدیم که دکتر روحانی به مرحله دوم انتخابات می رود اما تصور اینکه در دور اول رأی می آورد را نداشتیم من فکرمی کنم اگر کسی ادعا داشته باشد که می دانستم که دکتر روحانی 7 دهم درصد بیش از حد نصاب رأی می آورد و انتخاب می شود اغراق کرده است زیرا نه گروه های نظرسنجی علمی به این دقیقی داریم و نه شخصیتهای که اینگونه باشند. جامعه کشور به گونه ای است که یک تعداد مشخص آرای خود را پنهان می کنند، حتی در نظرسنجی ها رأی خود را لو نمی دهند. اما از هفت، هشت روز پیش از انتخابات و با برگزاری مناظرات تلویزیونی خیلی آرا جابه جا شد، حماسه سیاسی واقعا رخ داد و دکتر روحانی انتخاب شد، اما من فکر می کنم آن 49 درصدی که به دکتر روحانی رأی ندادند اکثریتشان از نتیجه انتخابات راضی بودند. اگرچه بخشی از رادیکال های جامعه چه بخش اصولگرایی و چه اصلاح طلبی که خیلی محدود بودند و بخش اعتدال را نمایندگی نمی کردند از انتخاب دکتر روحانی راضی نیستند.
نباید مسائل را بسیط ببینیم، کمی باز گردیم به عقب تر بعد از جریان سال 76در دور دوم انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا اصولگرایان احساس کردند شکست سنگین خوردند و جمع و جور شدند و از انتخابات دوره دوم شورای شهر موفقیت آنها شروع شد بعد در انتخابات مجلس هفتم پیروز شدند و اکثریت را در اختیار گرفتند. بعد از انتخابات مجلس هفتم به انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم رسیدند، در این مقطع انشعابات در جریان اصولگرایی آغاز شد، باز هم نمی خواهم انشعابات را به یک نفر منتصب کنم، در آن زمان شورای هماهنگی نیروهای انقلاب داشتیم، که ساز و کار مشخصی داشت که در آنجا بحث و گفتگو می شد، مدتی کار پیش رفت و به بعضی از کاندیداها رسیدیم، اما کار به جایی رسید که برخی افراد از این شورا جدا شدند مثلا در آن زمان ایثارگران، رهپویان، شورای هماهنگی 2 را ایجاد کردند. بعد از آنها احمدی نژاد آب پاکی را بر سر همه ریخت و گفت من اصلا هیچ کدام از این مکانیزم ها را قبول ندارم و جریان سال 84 را راه انداخت، اگرچه سال 84 احمدی نژاد کاندیدای ما نبود اما زمانی که انتخابات شد مانند ما ناراضی نبودیم زیرا از جریان اصولگرایی فردی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد امروز هم ما می گوییم یکی از عقلای کشور سکاندار ریاست جمهوری کشور شده است که فردی سیاستمدار و متین است. اما این بدان معنا نیست که ما تضمین کنیم تا آخر دوره روال اینگونه پیش برود اگر چه دعا می کنیم و علاقمند هستیم و تلاش می کنیم که این روند ادامه بیابد.
تحلیل من این است که امروز اصلاح طلبان و اصولگرایان هر کدام جناح ها و جریاناتی را دارند، اگر مودبانه اش را بیان کنیم در همه این جریان ها سه طیف تندرو، میانه رو ومحافظهکار وجود دارد و در مواقعی اختلافات داخلی میانه روها و لیبرال ها اصولگرایان و اصلاح طلبان با تندروهای خودشان به قدری زیاد می شود که میانه روها احساس می کنند با میانه روهای جریان مخالف خود بهتر می توانند کنار بیایند. بله تعدادی از اصولگراها علاقمند بودند یک فرد نرم اصلاح طلب رأی بیاورد اما یک فرد تندرو اصولگرا رأی نیاورد.
من این تحلیل را قبول ندارم، که احمدی نژاد فقط هاشمی را قبول نداشت اینگونه نبود، اگر هاشمی رفسنجانی هم نبود آن وقت لاریجانی می شد به جای هاشمی، اگر لاریجانی هم نبود ولایتی جایگزین می شد، احمدی نژاد دودوره انتخابات را که پیروز شد در یک دوره دو قطبی کردن شدید اجتماع برد و دنبال این دو قطبی کردن بود، اصلاً مهم نبود که طرف مقابلش کیست، حتی اگر هاشمی هم ثبت نام نمی کرد برای خود رقیب می تراشید. اگر هاشمی و روحانی ثبت نام نمی کردند رقیبش می شد لاریجانی یا ولایتی، همان طور که دو سال قبل از انتخابات شروع کرد و موضوعاتی را درباره برادران لاریجانی مطرح کرد، اگر آنها هم نبودند ممکن بود این رقیب باهنر باشد. طیف احمدی نژاد بردن انتخابات را در دو قطبی کردن انتخابات به نام فرشته و دیو می دیدند که در دوران 8 ساله احمدی نژاد همیشه دولت فکر می کرد انتخابات است به محض اینکه گروهی یا شخصی کمی در جامعه مطرح می شد تلاش در حذف آنها می شد. حتی او به وزرای خودش هم رحم نمی کرد.
تحلیل من این است اگر مشایی وارد عرصه انتخابات می شد، طرفداران روحانی بیشتر می شدند، در آن زمان ولایتی، قالیباف ساکت نمیماندند که مشایی برنده انتخابات شود اگر قرار بود به زور با هم تفاهم کنند، تفاهم می کردند اگر مشایی می آمد اتحاد اصولگرایان بیشتر می شد و عرصه انتخابات به مخالفان مشایی با او تبدیل می شد یا احمدی نژاد و مخالفان او تبدیل می شد.اگر این اتفاق رخ می داد من احتمال می دهم حتی رئیس جمهور با 70 درصد رأی انتخاب می شد، درست برعکس آن چیزی که احمدی نژاد فکر می کرد، رخ می داد.
در انتخابات سال 92 ضمن اینکه همه گروهها و اشخاص از کاندیداهای خودشان حمایت می کردند، تماما یک "نه" داشتند آن "نه" یک نفر بیشتر نبود که نمی خواهم اسمی از او برده شود، اما با آمدن مشایی قطعا انتخابات به "نه مشایی" ختم و بیشتر توجهات به شعار نه مشایی جلب میشد.
در مورد سعید جلیلی چند اتفاق غیر مترقبه افتاد اول آنکه او در زمان ثبت نام خیلی غیر مترقبه وارد شد، تا سه روز قبل از ثبت نام جلیلی اعلام کرده بود توانمندی و شرایط رئیس جمهور شدن را ندارد، پیش از انتخابات کسی اینگونه حرف نمی زند، شاید بگوید مصلحت نیست و اشخاص بهتر از من وجود دارد و تعارف کند اما شخصی بگوید به دلایلی توانمندی و شرایط انجام وظایف ریاست جمهوری را ندارم بحثی دیگر است، جلیلی این صداقت را داشت واین مباحث را مطرح کرد، تا روز پایانی ثبت نام هم، همگان اعتقاد بر عدم ثبت نام او داشتند اما در ساعت پایانی او رفت و ثبت نام کرد. اتفاق دوم سهوا یا عمدا این بود که در مذاکرات ایران با گروه 1+5 در آلماتی ما دیدیم که صدا و سیما خیلی مفصل و مبسوط به ایشان پرداخت، نکته سوم غیر مترقبه درباره جلیلی این بود که او صلاحیتش احراز شد، خیلی ها فکر می کردند اگر قرار باشد که این افراد تأیید صلاحیت شوند افراد دیگری نیز باید به این جمع می پیوستند. حتی من در آن زمان نام بردم که نمونه اش سعیدی کیا بود که در سه دولت وزیر بود، متدین هم بود اگر چه نمی خواهم در اینجا کار شورای نگهبان را نقد کنم و قطعا آنها برای خود دلایلی دارند، اما این مسائل به صورت سلسله وار اتفاق افتاد.
عدهای هم در بیرون جار و جنجال شروع کردند که سعید جلیلی کاندیدای نظام است و تلاش شد او را به نظام و رهبری بچسبانند که مقام معظم رهبری بارها و بارها این مسئله را تکذیب کردند، حتی ایشان ضرورت دانستند که مرتبا این مسئله را تکرار و آن را نفی کنند و زمانی که خیال اصولگرایان و اصلاح طلبان از این بابت که جلیلی کاندیدای نظام نیست راحت شد، انتخابات تبدیل شد به "نه جلیلی" شد
اشتباه قالیباف آن بود که وقتی هاشمی در انتخابات ثبتنام کرد هجمه های تند و تیزی ضد وی داشت که غیرضروری بود، بعد از اینکه هاشمی نتوانست در انتخابات ادامه بدهد، قالیباف از آن حملات زودرس خود پشیمان شد ولی پیشیمانی سودی نداشت
قالیباف سابقه کاری خوبی داشت و رأی او خیلی کم نشد بلکه آرای روحانی یک دفعه زیاد شد و رشد کرد، در مورد قالیباف دو ماه قبل از انتخابات، حدس زده می شد که حتما یکی از نامزدها است که به دور دوم می رود، و تشخیص دادنی نبود که انتخابات در مرحله اول پایان می پذیرد، تقریبا تمام محافل سیاسی اعلام می کردند انتخابات وارد مرحله دوم می شود و همه می گفتند که یکی از دو نفری که وارد مرحله دوم می شود محمدباقر قالیباف است و اگر دکتر روحانی 8دهم درصد کمتر رأی آورده بود این اتفاق رخ می داد و این تحلیل نزدیک به واقع بود. اما اینکه آرای روحانی تجمع پیدا کند و بالای 50 درصد این را کسی پیش بینی نمی کرد. بنابراین نمی توان گفت آرای قالیباف ریزش داشت. اما او یکی دو اشتباه داشت، یکی اینکه با ثبتنام آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات او که هجمه های تند و تیزی ضد وی داشت که ضرورت نداشت، بعد از اینکه هاشمی نتوانست در انتخابات ادامه بدهد، قالیباف از آن حملات زودرس پشیمان شد ولی اثر خودش را گذاشته بود.
نظام جمهوری اسلامی ایران هیچ زمانی علاقه ندارد که حتما یک نفر در زندان باشد اصلاً دلیلی برای این کار ندارد و نظام ازبخش زندانها نهتنها نفعی نمی برد بلکه خسارت ، ضرر، هزینه اجتماعی، هزینه سیاسی و اقتصادی را متحمل می شود.اما زندان لازمه کار است، زیرا اگر قرار است هنجارهایی در کشور حاکم باشد یک عده متخلف هستند که باید سر جای خودشان بنشینند، اگر زمانی نظام احساس کند که یک متخلف تأدیب شده و دیگر تخلف نمی کند و حاضر است به عنوان یک شهروند به زندگی خود ادامه دهد و به قوانین کشور پایبند باشد آن زمان دیگر دلیلی ندارد در زندان باقی بماند، بالاخره با این حماسه ای که اتفاق افتاد بسیاری از استدلالهای غیر عقلایی مدعیان نخنما و بیرنگ شد و اینکه نظام در انتخابات سال 88 تقلب کرده، نقش بر آب شد، برخی با این اتفاقات رخ داده یکه خورده و دریافتند که اشتباه کرده اند و آن را اعلام میکنند و میگویند راهی را که رفته ایم اشتباه بوده و حرف خطا زده ایم، جرم مرتکب شده ایم و مجازات خودمان را تحمل کرده ایم اما عده ای هستند که به تکرار آن موضع اصرار می کنند که مشخص است برخورد نظام با آنها متفاوت است. بنابراین حتما نظرات کروبی و موسوی در رفع حصر آنها مؤثر است، نمی خواهم بگویم آنها چه کاری را انجام بدهند، آنها ظلم بزرگی را به انقلاب، نظام و منافع ملی وارد کردند، حتما تمام ظلم ها را نمی توانند جبران کنند و باید در درگاه خداوند توبه کنند، اما مقداری را که می توانند باید جبران کنند و قطعا این رفتارها بر تصمیمات نظام اثر گذار است.
محمد رضا باهنر در گفتوگو با خانه ملت، به تشریح تحولات و وقایع انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم، فضای انتخابات مجلس دهم و نگاه نظام به آزادی زندانیان امنیتی پرداخت که اهم اظهارات وی در ادامه میآید:
در این انتخابات هم عده ای از اصلاح طلبان بودند یا شاید هنوز هم باشند و بگویند که ما انتخابات را قبول نداریم یا علاقه ای نداشتند در انتخابات شرکت کنند، اصولگرایان هم گروه های متعدد و متنوع بودند و کاندیداهای متنوعی داشتند اما باید اینگونه تحلیل کرد که نامزدهای انتخابات سال 92 جریان های خاصی را نمایندگی نمی کردند، اگر مروری بر اسامی نامزدها داشته باشیم و اینکه بگویم هر کدام از یک حزب یا جریان فکری بودند واز بقیه اصولگرایان آنها را یا متمایز کرد واقعا نمی شد اینگونه گفت، و بیشتر اشخاص بودند که در جریانات انتخابات شرکت کرده بودند، آن زمان آقای عسگراولادی می گفت "من حساب کردم 40 نفر خودشان را برای انتخابات گرم می کنند" که با ریزش، این تعداد به 8 نفر رسید اما این تعدادی هم که در صحنه حضور داشتند جریان فکری خاصی را نمایندگی نمی کردند. اگر چه عارف و سعید جلیلی هر کدام یک جریان خاصی را نمایندگی می کردند اما حسن روحانی که به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، جریان خاصی را نمایندگی نمی کرد.
باید بگویم نه اصلاح طلبان و نه اصولگرایان پیروز انتخابات نشدند و همین جوری یک نفر پیروز انتخابات شد، اما هر کدام از شخصیت ها که در کشور هستند یک خاستگاه دارند، من یک تحلیل ساده ولی واقعی را دارم و با آن نتیجه انتخابات را تحلیل می کنم، آن این است که مردم 8 سال گرفتار افراط اصلاح طلبی و 8 سال هم دچار افراط دولت احمدی نژاد بودند اگر چه افکار عمومی دولت احمدی نژاد را نماینده اصولگرایی میدانست اما خود وی اعتقادی به اصولگرا بودن نداشت. بنابراین مردم پس از 16 سال افراط به اعتدال پناه بردند.
باید پرسید که چه زمانی متوجه شدم که قالیباف رأی نمی آورد؟ پاسخ به این سئوال راحت است اما هنوز هم نمی دانم قالیباف، محسن رضایی، ولایتی چه جریانی را در انتخابات نمایندگی می کردند، همه این شخصیت ها افرادی هستند با یک سابقه کاری مشخص و یک سری از گروه ها و افراد که طرفدارشان هستند، بعضی اوقات هم طرفداران شناور هستند، حتی زمانی به ما می گفتند اصولگرایان بنشینند و با هم ائتلاف کنند من روشن می گفتم الان هم می گویم، مثلا اگر حسن روحانی از صحنه انتخابات کناره گیری می کرد، آرای روحانی به سمت یک نفر نمی رفت و توزیع می شد و بقیه نامزدها هم اینگونه بود، به طور مثال زمانی که دکتر حداد عادل کنار رفت آرای او به سمت یک نفرسوق نیافت و پخش شد. سؤالی طرح شد دقیقش این است که شما چه زمانی متوجه شدید که قالیباف رأی نمی آورد و روحانی رئیس جمهور می شود؟ آن زمانی بود که نتیجه انتخابات را اعلام کردند متوجه شدم این اتفاق افتاد.
ما حدس زدیم که دکتر روحانی به مرحله دوم انتخابات می رود اما تصور اینکه در دور اول رأی می آورد را نداشتیم من فکرمی کنم اگر کسی ادعا داشته باشد که می دانستم که دکتر روحانی 7 دهم درصد بیش از حد نصاب رأی می آورد و انتخاب می شود اغراق کرده است زیرا نه گروه های نظرسنجی علمی به این دقیقی داریم و نه شخصیتهای که اینگونه باشند. جامعه کشور به گونه ای است که یک تعداد مشخص آرای خود را پنهان می کنند، حتی در نظرسنجی ها رأی خود را لو نمی دهند. اما از هفت، هشت روز پیش از انتخابات و با برگزاری مناظرات تلویزیونی خیلی آرا جابه جا شد، حماسه سیاسی واقعا رخ داد و دکتر روحانی انتخاب شد، اما من فکر می کنم آن 49 درصدی که به دکتر روحانی رأی ندادند اکثریتشان از نتیجه انتخابات راضی بودند. اگرچه بخشی از رادیکال های جامعه چه بخش اصولگرایی و چه اصلاح طلبی که خیلی محدود بودند و بخش اعتدال را نمایندگی نمی کردند از انتخاب دکتر روحانی راضی نیستند.
نباید مسائل را بسیط ببینیم، کمی باز گردیم به عقب تر بعد از جریان سال 76در دور دوم انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا اصولگرایان احساس کردند شکست سنگین خوردند و جمع و جور شدند و از انتخابات دوره دوم شورای شهر موفقیت آنها شروع شد بعد در انتخابات مجلس هفتم پیروز شدند و اکثریت را در اختیار گرفتند. بعد از انتخابات مجلس هفتم به انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم رسیدند، در این مقطع انشعابات در جریان اصولگرایی آغاز شد، باز هم نمی خواهم انشعابات را به یک نفر منتصب کنم، در آن زمان شورای هماهنگی نیروهای انقلاب داشتیم، که ساز و کار مشخصی داشت که در آنجا بحث و گفتگو می شد، مدتی کار پیش رفت و به بعضی از کاندیداها رسیدیم، اما کار به جایی رسید که برخی افراد از این شورا جدا شدند مثلا در آن زمان ایثارگران، رهپویان، شورای هماهنگی 2 را ایجاد کردند. بعد از آنها احمدی نژاد آب پاکی را بر سر همه ریخت و گفت من اصلا هیچ کدام از این مکانیزم ها را قبول ندارم و جریان سال 84 را راه انداخت، اگرچه سال 84 احمدی نژاد کاندیدای ما نبود اما زمانی که انتخابات شد مانند ما ناراضی نبودیم زیرا از جریان اصولگرایی فردی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد امروز هم ما می گوییم یکی از عقلای کشور سکاندار ریاست جمهوری کشور شده است که فردی سیاستمدار و متین است. اما این بدان معنا نیست که ما تضمین کنیم تا آخر دوره روال اینگونه پیش برود اگر چه دعا می کنیم و علاقمند هستیم و تلاش می کنیم که این روند ادامه بیابد.
تحلیل من این است که امروز اصلاح طلبان و اصولگرایان هر کدام جناح ها و جریاناتی را دارند، اگر مودبانه اش را بیان کنیم در همه این جریان ها سه طیف تندرو، میانه رو ومحافظهکار وجود دارد و در مواقعی اختلافات داخلی میانه روها و لیبرال ها اصولگرایان و اصلاح طلبان با تندروهای خودشان به قدری زیاد می شود که میانه روها احساس می کنند با میانه روهای جریان مخالف خود بهتر می توانند کنار بیایند. بله تعدادی از اصولگراها علاقمند بودند یک فرد نرم اصلاح طلب رأی بیاورد اما یک فرد تندرو اصولگرا رأی نیاورد.
من این تحلیل را قبول ندارم، که احمدی نژاد فقط هاشمی را قبول نداشت اینگونه نبود، اگر هاشمی رفسنجانی هم نبود آن وقت لاریجانی می شد به جای هاشمی، اگر لاریجانی هم نبود ولایتی جایگزین می شد، احمدی نژاد دودوره انتخابات را که پیروز شد در یک دوره دو قطبی کردن شدید اجتماع برد و دنبال این دو قطبی کردن بود، اصلاً مهم نبود که طرف مقابلش کیست، حتی اگر هاشمی هم ثبت نام نمی کرد برای خود رقیب می تراشید. اگر هاشمی و روحانی ثبت نام نمی کردند رقیبش می شد لاریجانی یا ولایتی، همان طور که دو سال قبل از انتخابات شروع کرد و موضوعاتی را درباره برادران لاریجانی مطرح کرد، اگر آنها هم نبودند ممکن بود این رقیب باهنر باشد. طیف احمدی نژاد بردن انتخابات را در دو قطبی کردن انتخابات به نام فرشته و دیو می دیدند که در دوران 8 ساله احمدی نژاد همیشه دولت فکر می کرد انتخابات است به محض اینکه گروهی یا شخصی کمی در جامعه مطرح می شد تلاش در حذف آنها می شد. حتی او به وزرای خودش هم رحم نمی کرد.
تحلیل من این است اگر مشایی وارد عرصه انتخابات می شد، طرفداران روحانی بیشتر می شدند، در آن زمان ولایتی، قالیباف ساکت نمیماندند که مشایی برنده انتخابات شود اگر قرار بود به زور با هم تفاهم کنند، تفاهم می کردند اگر مشایی می آمد اتحاد اصولگرایان بیشتر می شد و عرصه انتخابات به مخالفان مشایی با او تبدیل می شد یا احمدی نژاد و مخالفان او تبدیل می شد.اگر این اتفاق رخ می داد من احتمال می دهم حتی رئیس جمهور با 70 درصد رأی انتخاب می شد، درست برعکس آن چیزی که احمدی نژاد فکر می کرد، رخ می داد.
در انتخابات سال 92 ضمن اینکه همه گروهها و اشخاص از کاندیداهای خودشان حمایت می کردند، تماما یک "نه" داشتند آن "نه" یک نفر بیشتر نبود که نمی خواهم اسمی از او برده شود، اما با آمدن مشایی قطعا انتخابات به "نه مشایی" ختم و بیشتر توجهات به شعار نه مشایی جلب میشد.
در مورد سعید جلیلی چند اتفاق غیر مترقبه افتاد اول آنکه او در زمان ثبت نام خیلی غیر مترقبه وارد شد، تا سه روز قبل از ثبت نام جلیلی اعلام کرده بود توانمندی و شرایط رئیس جمهور شدن را ندارد، پیش از انتخابات کسی اینگونه حرف نمی زند، شاید بگوید مصلحت نیست و اشخاص بهتر از من وجود دارد و تعارف کند اما شخصی بگوید به دلایلی توانمندی و شرایط انجام وظایف ریاست جمهوری را ندارم بحثی دیگر است، جلیلی این صداقت را داشت واین مباحث را مطرح کرد، تا روز پایانی ثبت نام هم، همگان اعتقاد بر عدم ثبت نام او داشتند اما در ساعت پایانی او رفت و ثبت نام کرد. اتفاق دوم سهوا یا عمدا این بود که در مذاکرات ایران با گروه 1+5 در آلماتی ما دیدیم که صدا و سیما خیلی مفصل و مبسوط به ایشان پرداخت، نکته سوم غیر مترقبه درباره جلیلی این بود که او صلاحیتش احراز شد، خیلی ها فکر می کردند اگر قرار باشد که این افراد تأیید صلاحیت شوند افراد دیگری نیز باید به این جمع می پیوستند. حتی من در آن زمان نام بردم که نمونه اش سعیدی کیا بود که در سه دولت وزیر بود، متدین هم بود اگر چه نمی خواهم در اینجا کار شورای نگهبان را نقد کنم و قطعا آنها برای خود دلایلی دارند، اما این مسائل به صورت سلسله وار اتفاق افتاد.
عدهای هم در بیرون جار و جنجال شروع کردند که سعید جلیلی کاندیدای نظام است و تلاش شد او را به نظام و رهبری بچسبانند که مقام معظم رهبری بارها و بارها این مسئله را تکذیب کردند، حتی ایشان ضرورت دانستند که مرتبا این مسئله را تکرار و آن را نفی کنند و زمانی که خیال اصولگرایان و اصلاح طلبان از این بابت که جلیلی کاندیدای نظام نیست راحت شد، انتخابات تبدیل شد به "نه جلیلی" شد
اشتباه قالیباف آن بود که وقتی هاشمی در انتخابات ثبتنام کرد هجمه های تند و تیزی ضد وی داشت که غیرضروری بود، بعد از اینکه هاشمی نتوانست در انتخابات ادامه بدهد، قالیباف از آن حملات زودرس خود پشیمان شد ولی پیشیمانی سودی نداشت
قالیباف سابقه کاری خوبی داشت و رأی او خیلی کم نشد بلکه آرای روحانی یک دفعه زیاد شد و رشد کرد، در مورد قالیباف دو ماه قبل از انتخابات، حدس زده می شد که حتما یکی از نامزدها است که به دور دوم می رود، و تشخیص دادنی نبود که انتخابات در مرحله اول پایان می پذیرد، تقریبا تمام محافل سیاسی اعلام می کردند انتخابات وارد مرحله دوم می شود و همه می گفتند که یکی از دو نفری که وارد مرحله دوم می شود محمدباقر قالیباف است و اگر دکتر روحانی 8دهم درصد کمتر رأی آورده بود این اتفاق رخ می داد و این تحلیل نزدیک به واقع بود. اما اینکه آرای روحانی تجمع پیدا کند و بالای 50 درصد این را کسی پیش بینی نمی کرد. بنابراین نمی توان گفت آرای قالیباف ریزش داشت. اما او یکی دو اشتباه داشت، یکی اینکه با ثبتنام آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات او که هجمه های تند و تیزی ضد وی داشت که ضرورت نداشت، بعد از اینکه هاشمی نتوانست در انتخابات ادامه بدهد، قالیباف از آن حملات زودرس پشیمان شد ولی اثر خودش را گذاشته بود.
نظام جمهوری اسلامی ایران هیچ زمانی علاقه ندارد که حتما یک نفر در زندان باشد اصلاً دلیلی برای این کار ندارد و نظام ازبخش زندانها نهتنها نفعی نمی برد بلکه خسارت ، ضرر، هزینه اجتماعی، هزینه سیاسی و اقتصادی را متحمل می شود.اما زندان لازمه کار است، زیرا اگر قرار است هنجارهایی در کشور حاکم باشد یک عده متخلف هستند که باید سر جای خودشان بنشینند، اگر زمانی نظام احساس کند که یک متخلف تأدیب شده و دیگر تخلف نمی کند و حاضر است به عنوان یک شهروند به زندگی خود ادامه دهد و به قوانین کشور پایبند باشد آن زمان دیگر دلیلی ندارد در زندان باقی بماند، بالاخره با این حماسه ای که اتفاق افتاد بسیاری از استدلالهای غیر عقلایی مدعیان نخنما و بیرنگ شد و اینکه نظام در انتخابات سال 88 تقلب کرده، نقش بر آب شد، برخی با این اتفاقات رخ داده یکه خورده و دریافتند که اشتباه کرده اند و آن را اعلام میکنند و میگویند راهی را که رفته ایم اشتباه بوده و حرف خطا زده ایم، جرم مرتکب شده ایم و مجازات خودمان را تحمل کرده ایم اما عده ای هستند که به تکرار آن موضع اصرار می کنند که مشخص است برخورد نظام با آنها متفاوت است. بنابراین حتما نظرات کروبی و موسوی در رفع حصر آنها مؤثر است، نمی خواهم بگویم آنها چه کاری را انجام بدهند، آنها ظلم بزرگی را به انقلاب، نظام و منافع ملی وارد کردند، حتما تمام ظلم ها را نمی توانند جبران کنند و باید در درگاه خداوند توبه کنند، اما مقداری را که می توانند باید جبران کنند و قطعا این رفتارها بر تصمیمات نظام اثر گذار است.
من خودم از کسانی هستم که در سال 88 به جناب میرحسین موسوی رای دادم و در ابتدا هم تصور می کردم شائبه تقلب در انتخابات درست است؛ که البته خیلی زود فهمیدم خوشبختانه هیچگونه تقلبی در انتخابات صورت نگرفته است. تردیدی هم ندارم که جناب کروبی و جناب موسوی که عمر خود را در راه دفاع از نظام و انقلاب و منافع ملت ایران صرف کرده اند، همچنان در سلک وفادارترین یاران انقلاب و نظام و مردم هستند. و می دانم که اغلبی از کسانی هم که قبلا شائبه تقلب در انتخابات 88 را باور کرده بودند امروز و پس از گذشت مدتها از آن واقعه و هویدا شدن بیشتر واقعیتها به این نتیجه رسیده اند که اساسا تقلبی در انتخابات صورت نگرفته بود و قاطبه مردم کشور متاسفانه یا غیرمتاسفانه به کاندیدای مورد علاقه ما رای نداده و احمدی جون را انتخاب کرده بودند. با تمام این احوال امیدوارم نظام جمهوری اسلامی به پاس قدردانی از یک عمر خدمات این بزرگواران به اسلام و ایران و انقلاب و نظام و رهبری، بدون آن که منتظر احیانا اعتراف این عزیزان بماند که به نظر من برای ملت و مجموعه نظام هم پسندیده نیست که یاران دیرینش را کوچک ببیند، بزرگوارانه و با سربلندی تمام حکم به آزادی این بزرگواران بدهد و تردید نکنیم که این اقدام گام بزرگی در راستای تقویت وحدت ملی خواهد بود...