گوناگون

ماجرای درمان یک جانباز بوسیله فیس بوک حمید فرخ نژاد

پارسینه: شیمی درمانی و پرتو درمانی هم زمان، یک بار غده را از بین برد ولی چند ماه بعد دوباره غده‌ای از بخش تحتانی مری عود کرد. امتیاز حج را فروخت و خرج درمان کرد. حالا پدرم آن‌ قدر لاغر شده که به فکر عمل جراحی باشیم.

جانبازی که چندی پیش درخواست کمکش در صفحه‌ی فیس‌بوک حمید فرخ‌نژاد قرار گرفته بود، معالجه شد.


به گزارش ایسنا، چندی پیش پسر رزمنده‌ای خراسانی نامه‌ای را روی صفحه شخصی فرخ‌نژاد در فیس بوک قرار دارد و از این بازیگر خواست تا با انتشار این نامه مردم برای سلامتی پدرش دعا کنند.

«حمید خان سلام

من و خانواده‌ام ازهواداران کوی تو هستیم

پدرم رزمنده دوره جنگه. سرطان مری داره. فردا برای آخرین جواب دکتر دارم میارمش تهران. ازت پول وکمک نمی‌خوام.

فقط می‌خوام این نامه رو بدون ذکر اسم من برای یکی دوساعت بذاری رو صفحه‌ات تا اگر کسی خواست برای پیرمردی که باداشتن 6تا بچه داوطلبانه به جبهه رفت و یک گوشش کر شد و دنبال جانبازی و این‌جور چیزها هم نرفت ،دعایی بکنه،دعایی بکنه.خاطرت عزیزه حتی اگر خواهشم بی‌جواب بمونه. دوستدارت ….. از خراسان شمالی»


با انتشار این نامه در فیس‌بوک فرخ‌نژاد و پیگیری‌های این بازیگر مراحل درمان این رزمنده خراسانی بصورت رایگان انجام شد که روز گذشته نامه‌ای با عنوان « پسر رزمنده ناشناس خراسانی» در همان صفحه شخصی منتشر شد.


«حمیدخان سلام

سالها پیش شعری نوشته بودم با عنوان "برای تو می‌ترسم". منظورم این بود که به خاطر تو می‌ترسم، به جای تو می‌ترسم، از دست روزگار تو می‌ترسم. ما خراسانی‌ها لهجه داریم مثل همۀ اقوام ایرانی.

حمیدخان

لهجه‌ام چقدر صادقانه بودکه بی‌سوال و جواب نامۀ التماس دعایم را روی صفحۀ فیس بوکت گذاشتی؟ ممنونم . آز آنجا که باید خلاصه گفت، خلاصه بگویم:

پدرم که چهار بار به جبهه رفت در حالی که شش فرزند داشت، بعد از جنگ درسال 1373 ازکار بیکار شد. و دوباره از آن سال تاسال 1390 برای کسب روزی حلال در 90کیلومتری خانه‌مان مشغول به کار شد و هر هفته یک روز به خانه می‌آمد.

حاصل این فداکاری 17ساله سروسامان گرفتن پنج نفر از بچه‌ها بود. قطعه زمینی هم داشت که فروخت و برای تشرف به خانۀ خدا ثبت نام کرد. بعد از بازنشستگی چند صباحی را به ساختن خانه با وام مسکن مهر گذراند و چند ماهی از ساختن خانه و رسیدن به اندکی آرامش نگذشته بود که حالش خراب شد و بعد از مراجعه به دکتر فهمیدیم سرطان مری دارد.

شیمی درمانی و پرتو درمانی هم زمان، یک بار غده را از بین برد ولی چند ماه بعد دوباره غده‌ای از بخش تحتانی مری عود کرد. امتیاز حج را فروخت و خرج درمان کرد. حالا پدرم آن‌ قدر لاغر شده که به فکر عمل جراحی باشیم.

بعداز پیامی که به شما دادم، مردم و شما شرمنده‌مان کردید. فردای آن روز وقتی همدیگر را دیدیم گفتم دلیل کارم این بود که ببینم کسی امثال پدرم را یادش هست؟ شما گفتید: مردم هیچ وقت قهرمان‌هایشان را فراموش نمی‌کنند. همه اتفاقات ریز و درشتی که از آن روزافتاده معنای عینی همین جمله است. پدرم که قل هوالله خواندنش برای سلامتی همه ترک نمی‌شود، بعد از شنیدن ماجرا روحیه‌اش هزار برابر شده چون خدا گفته: مرا با زبانی که با آن معصیت نکرده‌اید بخوانید تا اجابت‌تان کنم.

پدرم از همه‌تان تشکر کرد و باز شروع کرد به قل هوالله خواندن. از آن روز به بعد با اطلاع‌رسانی شما به آقای دکتر زالی رییس محترم سازمان نظام پزشکی کشور و معاون محترم ایشان آقای دکتر امی و پزشک جراح زبردست استاد دکتر افشار و آقای دکتر میراسماعیلی ، همۀ حضرات آنچه از لطف و محبت که میسر بود، از پدرم دریغ نکردند و خستگی این کهنه سرباز انقلاب را از تنش درآوردند.

به مدد دعای مردم، پیگیری های شما و حضرات پزشکی که نام‌شان را بردم و صدالبته عنایات خدا و امام زمان امور درمان ایشان ، بدون دریافت هزینه‌ای در حال انجام است. پدرم شنوایی گوش راستش را در جبهه از دست داد تا گوش شنوای حرف راست ازدست نرود. من وهمۀ خانواده‌ام تا ابد هربار به زیارت حرم آقام علی ابن موسی الرضا مشرف شویم، حاجت همۀ کسانی را که راه درمان پدرمان را هموار کردند از او و خدای او خواهیم خواست.

شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست

جای دعاست شاه من، بی تو مباد جای تو»

پسر رزمنده ناشناس خراسانی

ارسال نظر

  • سعید

    با سلام
    ضمن تشکر و سپاس از همه ی کسانی که به انسان ها خدمت می کنند ،فکر می کنم این نمونه ی خوبی از هزاران فایده و اثر مثبت فیس بوک در جهان کنونی باشد.

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار