محسن هاشمی: ۹۹.۹ درصد اطمینان کردم که دنیامالی و راستگو به من رای می دهند
آسمان نوشت:
محسن هاشمی تأکید میکند که اول از همه با پدرش مشورت کرده و براساس نظر آیتالله هاشمی رفسنجانی در انتخابات شورای شهر و شهرداری تهران شرکت کرده است. اگرچه او همچون پدرش برای حضور در انتخابات رد صلاحیت شد و سرانجام با اختلاف یک رأی جنجالبرانگیز هم از به دست آوردن کرسی شهرداری تهران بازماند؛ حالا بعد از گذشت چند روز از جلسه انتخاب شهردار درباره پشتپرده انتخابات شورا و شهرداری تهران با او به گفتوگو نشستهایم.
اولینبار چه کسی پیشنهاد پست شهرداری تهران را به شما داد؟
سؤال خوبی است من خیلی دلم میخواست این موضوع را باز کنم، در اسفندماه سال ۹۱ در جلسه شورای مرکزی حزب کارگزاران بحث انتخابات ریاست جمهوری و کاندیدای موردنظر حزب مطرح شد و به موازات آن از اهمیت زیاد انتخابات شوراهای شهر در این دوره حرفهایی زده شد. اعضای این جلسه معتقد بودند که انتخابات شورا به ویژه در تهران از اهمیت زیادی برخوردار است و باید جدی گرفته شود. در همان جلسه هم از من خواسته شد که در انتخابات شوراها ثبتهام کنم و جرقه حضورم در موضوع شوراها و شهرداری از اینجا آغاز شد. حتی بحثهایی هم درباره موضوع شهرداری شد که حالا جای گفتنش نیست. ثبتنام من از نظر همکارانم در حزب کارگزاران سازندگی قطعی شد، من هم مشورتهایی را انجام دادم و تصمیم بر این شد که در انتخابات شوراها شرکت کنم. من عضو هیأتمدیره شرکت بهرهبرداری مترو بودم و مشاور آقای قالیباف در امور توسعه پایدار شهرداری هم بودم در نتیجه برای اینکه ثبتنام کنم باید استعفا هم می دادم. لذا با آقای قالیباف هم مشورت شد و ایشان هم با استعفای من موافقت کردند و من ثبتنام کردم. به زمان بررسی صلاحیت ها که رسیدیم، تماس هایی با من گرفته شد و در آنها به من گفته شد که شما آدم موجهی هستید، لازم است به یک صورتی از این ثبتنام انصراف بدهید و اگر انصراف ندهید ما مجبور میشویم شما را رد صلاحیت کنیم.
یعنی قبل از ثبتنام با اینکه مشخص شده بود شما قصد ثبتنام برای انتخابات شورای شهر را دارید، هیچکس با شما تماس نگرفت که بخواهد مانع از ثبتنامتان شود؟
نه پیش از ثبتنام هیچ تماسی نداشتم ولی پس از آن یکی از نیروهای امنیتی وقت (الان دیگر نیستند) با من تماس گرفت و بحث انصراف را مطرح کرد. من در پاسخ گفتم که این موضوع یک تصمیم جمعی بوده بنابراین نمیتوانم به تنهایی تصمیم بگیرم که انصراف بدهم. لذا با آقای هاشمی (پدر) و دوستان حزب کارگزاران مشورت کردم و نتیجه این شد که گفتند بهتر است شما انصراف ندهید چون دلیلی برای انصراف وجود ندارد و کار را ادامه بدهید.
آیا بعداً برای پیگیری انصراف شما با شما تماس گرفتند که بپرسند انصراف میدهید یا نه؟
بله، تماس گرفتند. پیگیر بودند که بدانند چه شده است. من هم اطلاع دادم که انصراف نمیدهم. آنها هم گفتند پس ما وظیفه خودمان را انجام خواهیم داد و قرار شد ما ادامه بدهیم و آنها هم ادامه بدهند؛ لذا بنده را رد صلاحیت کردند. من اولین اعتراض را برای هیأت نظارت استان که آقای طلایی بودند دادم ولی اصلاً تماسی با من نگرفتند که سؤالی بکنند یا موضوع را واقعاً رسیدگی کنند آنها هم بدون تماس با من کار را انجام دادند. من دوباره اعتراض کردم، (همچنان من به تلاش خودم ادامه میدادم و آنها هم کار خودشان را انجام میدادند). کار به هیأت نظارت مجلس رسید که در آنجا بحثهایی شکل گرفت، خبرهایی میآمد که موضوع حل شده و در نهایت هم به من گفتند مسأله حل شده است. بعداً شنیدم که گروهی از وزارت به آنجا رفتهاند و به صورت جدی گفتهاند که رد صلاحیت باید انجام شود و رأی ۳ به ۲ که به نفع من بوده را تبدیل به رأی ۲ به ۳ کردند.
همیشه این یک رأی برای شما تعیینکننده بود؛ چه در انتخاب شهردار تهران و چه هنگام بررسی صلاحیتتان؟
حق با شماست یک رای همیشه وضعیت سرنوشتسازی برای من درست کرده است.
آقای قالیباف گفتهاند با شما یک جلسهای داشتند که شما نظر ایشان را برای ورود به رقابت شهرداری تهران جویا شدید و ایشان هم شما را برای این کار تشویق کردند، این ماجرا به چه جلسهای برمیگردد، آیا بین شما و آقای قالیباف جلسهای با این موضوع برگزار شد؟
من مشاور آقای قالیباف بودم و ۳-۲ روز بعد از شکست ایشان در انتخابات ریاستجمهوری برای اینکه یک خسته نباشید گفته باشم و بدانم که برنامهشان چیست و حرفهایی هم درباره شهرداری به ایشان بزنم، رفتم پیش ایشان و ملاقاتی داشتیم که بیشتر بحثها در حد تعارفات عادی بود و اصلاً بحث شورای شهر و... نبود.
احتمالاً همان زمانی بوده که آقای قالیباف تصمیم داشتند از شهرداری کنارهگیری کنند؟
ما اصلاً وارد این بحث نشدیم ولی من احساس کردم که ایشان خیلی هم انگیزهای برای ماندن در شهرداری ندارند. در هر حال این جلسه به همین جا خاتمه پیدا کرد.
ملاقات دیگری هم داشتید؟
یک ملاقات هم به زمانی مربوط میشود که ۸-۷ نفر از دوستان با من وارد مذاکرات اولیه برای شهرداری شدند و به من گفتند میخواهیم روی شما حساب کنیم و نمیشود که وسط راه به ما نه بگویید، در نتیجه لازمهاش این است که از همین ابتدا با ما دست بدهید و روی این دست دادن هم صادق باشید و تا آخر هم با ما بمانید. بعد از این حرفها چون میخواستم که با این آقایان دست بدهم زمان دیگری رفتم شهرداری و با آقای قالیباف صحبت کردم. میخواستم ببینم برنامه ایشان چیست. کمکم فرض بر این شده بود که ایشان قصد دارند در شهرداری بمانند و زمزمه ماندنشان مطرح شده بود، من هم شخصاً به همین نیت رفتم که بدانم ایشان تصمیم دارند باز هم در شهرداری باشند یا نه؟ بار قبل که رفته بودم اصلاً چنین نیتی نداشتم اما اینبار مشخصاً با همین نیت رفتم و وقتی هم وارد شدم با ایشان جدی صحبت کردم و گفتم که عدهای از دوستان به من پیشنهاد دادهاند و من هم در مسیر تصمیمگیری هستم و باید به آنها نظرم را اعلام کنم. البته من با افراد دیگری، به جز ایشان هم مشورت کردم.
چه اتفاقهایی در این چند روز بر سرنوشت رأی شهرداری تهران تأثیر گذاشت؟
تا پیش از انتخابات رئیس شورا این باور که آقای قالیباف ۲۰ رأی دارد بسیار قوی بود. در روز انتخاب رئیس شورای شهر و رأی ۱۶-۱۵ آقای مسجد جامعی، معادلات را برهم زد و یک شوک به وجود آورد. من دیگر نفهمیدم فعل و انفعالاتی که در این مدت اتفاق افتاد چه بود. البته به من گفته شد که با آقای دنیامالی و خانم راستگو ملاقاتی داشته باشم.
این شک به وجود آمد که این دو نفر ممکن است به شما رأی ندهند و سوگندی را که خورده بودند بشکنند؟
هنگام انتخاب آقای مسجد جامعی بحث هایی مبنی بر اینکه خانم راستگو به ایشان رأی نداده، مطرح شد.
شما در فاصله همان چند روز - بین انتخاب آقای مسجد جامعی تا روز رأیگیری برای شهردار - با خانم راستگو ملاقات داشتید؟
من با آقای دنیامالی و خانم راستگو جلساتی داشتم و ۹۹.۹ درصد هم اطمینان کردم که به من رأی میدهند ولی ته دلم یک چیزی بود که ممکن است رأی ندهند ولی به هر حال با خودم کنار آمدم و بنا را بر این گذاشتم که ۱۴ رأی دارم و برای کسب رای بیشتر باید با اصولگراها وارد مذاکره میشدم.
با اصولگراهای شورا هم جلسه داشتید؟
من تقریباً با ۸۰ تا ۹۰ درصد اصولگراها جلسه داشتم. یعنی وقتی خیالم از این ۱۴ نفر راحت شد دیگر تقریباً در این یک هفته آخر تمام جلساتم با اصولگراها بود. با آقای چمران، کاشانی، طلایی، ناصحی و تقریباً با همه اصولگراها جلسه داشتم. البته اینکه میگویم جلسه داشتم به این معنا نیست که به دفتر من آمدهاند ولی یک جاهایی پیش آمد که این آقایان را دیدم و امیدواری برایم ایجاد شده بود که امکان رأیآوری برایم وجود دارد. البته میدانید که فضا یواشیواش داشت تبدیل به فضای تخریبی بین دو طرف میشد که البته این موضوع از طرف ماها نبود. در این شرایط اطرافیان بیشتر از خود کاندیداها به تکاپو میافتند و من همه تلاشم این بود که به سمتی نرویم که فضا تخریبی شود.
محسن هاشمی تأکید میکند که اول از همه با پدرش مشورت کرده و براساس نظر آیتالله هاشمی رفسنجانی در انتخابات شورای شهر و شهرداری تهران شرکت کرده است. اگرچه او همچون پدرش برای حضور در انتخابات رد صلاحیت شد و سرانجام با اختلاف یک رأی جنجالبرانگیز هم از به دست آوردن کرسی شهرداری تهران بازماند؛ حالا بعد از گذشت چند روز از جلسه انتخاب شهردار درباره پشتپرده انتخابات شورا و شهرداری تهران با او به گفتوگو نشستهایم.
اولینبار چه کسی پیشنهاد پست شهرداری تهران را به شما داد؟
سؤال خوبی است من خیلی دلم میخواست این موضوع را باز کنم، در اسفندماه سال ۹۱ در جلسه شورای مرکزی حزب کارگزاران بحث انتخابات ریاست جمهوری و کاندیدای موردنظر حزب مطرح شد و به موازات آن از اهمیت زیاد انتخابات شوراهای شهر در این دوره حرفهایی زده شد. اعضای این جلسه معتقد بودند که انتخابات شورا به ویژه در تهران از اهمیت زیادی برخوردار است و باید جدی گرفته شود. در همان جلسه هم از من خواسته شد که در انتخابات شوراها ثبتهام کنم و جرقه حضورم در موضوع شوراها و شهرداری از اینجا آغاز شد. حتی بحثهایی هم درباره موضوع شهرداری شد که حالا جای گفتنش نیست. ثبتنام من از نظر همکارانم در حزب کارگزاران سازندگی قطعی شد، من هم مشورتهایی را انجام دادم و تصمیم بر این شد که در انتخابات شوراها شرکت کنم. من عضو هیأتمدیره شرکت بهرهبرداری مترو بودم و مشاور آقای قالیباف در امور توسعه پایدار شهرداری هم بودم در نتیجه برای اینکه ثبتنام کنم باید استعفا هم می دادم. لذا با آقای قالیباف هم مشورت شد و ایشان هم با استعفای من موافقت کردند و من ثبتنام کردم. به زمان بررسی صلاحیت ها که رسیدیم، تماس هایی با من گرفته شد و در آنها به من گفته شد که شما آدم موجهی هستید، لازم است به یک صورتی از این ثبتنام انصراف بدهید و اگر انصراف ندهید ما مجبور میشویم شما را رد صلاحیت کنیم.
یعنی قبل از ثبتنام با اینکه مشخص شده بود شما قصد ثبتنام برای انتخابات شورای شهر را دارید، هیچکس با شما تماس نگرفت که بخواهد مانع از ثبتنامتان شود؟
نه پیش از ثبتنام هیچ تماسی نداشتم ولی پس از آن یکی از نیروهای امنیتی وقت (الان دیگر نیستند) با من تماس گرفت و بحث انصراف را مطرح کرد. من در پاسخ گفتم که این موضوع یک تصمیم جمعی بوده بنابراین نمیتوانم به تنهایی تصمیم بگیرم که انصراف بدهم. لذا با آقای هاشمی (پدر) و دوستان حزب کارگزاران مشورت کردم و نتیجه این شد که گفتند بهتر است شما انصراف ندهید چون دلیلی برای انصراف وجود ندارد و کار را ادامه بدهید.
آیا بعداً برای پیگیری انصراف شما با شما تماس گرفتند که بپرسند انصراف میدهید یا نه؟
بله، تماس گرفتند. پیگیر بودند که بدانند چه شده است. من هم اطلاع دادم که انصراف نمیدهم. آنها هم گفتند پس ما وظیفه خودمان را انجام خواهیم داد و قرار شد ما ادامه بدهیم و آنها هم ادامه بدهند؛ لذا بنده را رد صلاحیت کردند. من اولین اعتراض را برای هیأت نظارت استان که آقای طلایی بودند دادم ولی اصلاً تماسی با من نگرفتند که سؤالی بکنند یا موضوع را واقعاً رسیدگی کنند آنها هم بدون تماس با من کار را انجام دادند. من دوباره اعتراض کردم، (همچنان من به تلاش خودم ادامه میدادم و آنها هم کار خودشان را انجام میدادند). کار به هیأت نظارت مجلس رسید که در آنجا بحثهایی شکل گرفت، خبرهایی میآمد که موضوع حل شده و در نهایت هم به من گفتند مسأله حل شده است. بعداً شنیدم که گروهی از وزارت به آنجا رفتهاند و به صورت جدی گفتهاند که رد صلاحیت باید انجام شود و رأی ۳ به ۲ که به نفع من بوده را تبدیل به رأی ۲ به ۳ کردند.
همیشه این یک رأی برای شما تعیینکننده بود؛ چه در انتخاب شهردار تهران و چه هنگام بررسی صلاحیتتان؟
حق با شماست یک رای همیشه وضعیت سرنوشتسازی برای من درست کرده است.
آقای قالیباف گفتهاند با شما یک جلسهای داشتند که شما نظر ایشان را برای ورود به رقابت شهرداری تهران جویا شدید و ایشان هم شما را برای این کار تشویق کردند، این ماجرا به چه جلسهای برمیگردد، آیا بین شما و آقای قالیباف جلسهای با این موضوع برگزار شد؟
من مشاور آقای قالیباف بودم و ۳-۲ روز بعد از شکست ایشان در انتخابات ریاستجمهوری برای اینکه یک خسته نباشید گفته باشم و بدانم که برنامهشان چیست و حرفهایی هم درباره شهرداری به ایشان بزنم، رفتم پیش ایشان و ملاقاتی داشتیم که بیشتر بحثها در حد تعارفات عادی بود و اصلاً بحث شورای شهر و... نبود.
احتمالاً همان زمانی بوده که آقای قالیباف تصمیم داشتند از شهرداری کنارهگیری کنند؟
ما اصلاً وارد این بحث نشدیم ولی من احساس کردم که ایشان خیلی هم انگیزهای برای ماندن در شهرداری ندارند. در هر حال این جلسه به همین جا خاتمه پیدا کرد.
ملاقات دیگری هم داشتید؟
یک ملاقات هم به زمانی مربوط میشود که ۸-۷ نفر از دوستان با من وارد مذاکرات اولیه برای شهرداری شدند و به من گفتند میخواهیم روی شما حساب کنیم و نمیشود که وسط راه به ما نه بگویید، در نتیجه لازمهاش این است که از همین ابتدا با ما دست بدهید و روی این دست دادن هم صادق باشید و تا آخر هم با ما بمانید. بعد از این حرفها چون میخواستم که با این آقایان دست بدهم زمان دیگری رفتم شهرداری و با آقای قالیباف صحبت کردم. میخواستم ببینم برنامه ایشان چیست. کمکم فرض بر این شده بود که ایشان قصد دارند در شهرداری بمانند و زمزمه ماندنشان مطرح شده بود، من هم شخصاً به همین نیت رفتم که بدانم ایشان تصمیم دارند باز هم در شهرداری باشند یا نه؟ بار قبل که رفته بودم اصلاً چنین نیتی نداشتم اما اینبار مشخصاً با همین نیت رفتم و وقتی هم وارد شدم با ایشان جدی صحبت کردم و گفتم که عدهای از دوستان به من پیشنهاد دادهاند و من هم در مسیر تصمیمگیری هستم و باید به آنها نظرم را اعلام کنم. البته من با افراد دیگری، به جز ایشان هم مشورت کردم.
چه اتفاقهایی در این چند روز بر سرنوشت رأی شهرداری تهران تأثیر گذاشت؟
تا پیش از انتخابات رئیس شورا این باور که آقای قالیباف ۲۰ رأی دارد بسیار قوی بود. در روز انتخاب رئیس شورای شهر و رأی ۱۶-۱۵ آقای مسجد جامعی، معادلات را برهم زد و یک شوک به وجود آورد. من دیگر نفهمیدم فعل و انفعالاتی که در این مدت اتفاق افتاد چه بود. البته به من گفته شد که با آقای دنیامالی و خانم راستگو ملاقاتی داشته باشم.
این شک به وجود آمد که این دو نفر ممکن است به شما رأی ندهند و سوگندی را که خورده بودند بشکنند؟
هنگام انتخاب آقای مسجد جامعی بحث هایی مبنی بر اینکه خانم راستگو به ایشان رأی نداده، مطرح شد.
شما در فاصله همان چند روز - بین انتخاب آقای مسجد جامعی تا روز رأیگیری برای شهردار - با خانم راستگو ملاقات داشتید؟
من با آقای دنیامالی و خانم راستگو جلساتی داشتم و ۹۹.۹ درصد هم اطمینان کردم که به من رأی میدهند ولی ته دلم یک چیزی بود که ممکن است رأی ندهند ولی به هر حال با خودم کنار آمدم و بنا را بر این گذاشتم که ۱۴ رأی دارم و برای کسب رای بیشتر باید با اصولگراها وارد مذاکره میشدم.
با اصولگراهای شورا هم جلسه داشتید؟
من تقریباً با ۸۰ تا ۹۰ درصد اصولگراها جلسه داشتم. یعنی وقتی خیالم از این ۱۴ نفر راحت شد دیگر تقریباً در این یک هفته آخر تمام جلساتم با اصولگراها بود. با آقای چمران، کاشانی، طلایی، ناصحی و تقریباً با همه اصولگراها جلسه داشتم. البته اینکه میگویم جلسه داشتم به این معنا نیست که به دفتر من آمدهاند ولی یک جاهایی پیش آمد که این آقایان را دیدم و امیدواری برایم ایجاد شده بود که امکان رأیآوری برایم وجود دارد. البته میدانید که فضا یواشیواش داشت تبدیل به فضای تخریبی بین دو طرف میشد که البته این موضوع از طرف ماها نبود. در این شرایط اطرافیان بیشتر از خود کاندیداها به تکاپو میافتند و من همه تلاشم این بود که به سمتی نرویم که فضا تخریبی شود.
ارسال نظر