یک نگاه: کتابفروشان غصه میخورند و پیر میشوند
سید ابوالحسن مختاباد در صفحهٔ آخر روزنامهٔ اعتماد نوشت :
آغاز| يكشنبه گذشته فرصتي دست داد تا در دومين نشست «تجربههاي نشر»، كه از سوي اتحاديه ناشران و كتابفروشان تهران برگزار شد شركت كنم. نشست اول حدود يك ماه قبل در طبقهچهارم نشر ققنوس برگزار شده بود و نشست دوم نيز در همين مكان. در نشست اول حسين حسينخاني، ناشر باسابقه و پيشكسوت و مدير انتشارات آگاه درباره دوران نشرش سخن گفت و در اين نشست آقايان مرادي از پخش پيام امروز و آقاي كريمي از پخش گزيده تجربههاي خود با حاضران صحبت كردند. هدايت جلسات بر عهده آقاي رهباني (مدير مسوول نشريه جهان كتاب) است كه به دليل اشراف بر رخدادهاي نشر دو دهه اخير، سعي ميكند به گونهيي طرح سوال كند كه بهرهيي براي ديگر حاضران و ناشران داشته باشد. بخش دوم برنامه هم به پرسش و پاسخ و طرح موضوعات از سوي حاضران اختصاص دارد كه سبب ميشود برخي تجربههاي پراكنده درباره آن موضوع خاص، بيان شده و به سمع ديگران هم برسد. در ميانههاي كار هم آقاي فخريزاده از اعضاي هيات مديره اتحاديه به جايگاه آمد و درباره برخي رخدادهاي اخير در حوزه نشر و به ويژه چالشهايي كه ميان يكي دو ناشر عضو با معاونت فرهنگي وزارت ارشاد پيش آمد، سخناني گفت.
ميانه| نكاتي كه آقاي كريمي به عنوان مدير يك موسسه پخش و توزيع شناختهشده حوزه كتاب بيان كردند، تصويري عمومي و نسبتا واقعي از اوضاع كتاب در ايران به دست ميدهد. تصويري كه از تحليل رفتن فروشكتاب در عمده كتابفروشيهاي كشور حكايت ميكند و تهديدي است بر اين پيشه. اينكه در يك دهه گذشته تقاضاي موسسات پخشي بزرگي چون گزيده در نوبت اول چاپ 300 تا 500 نسخه بوده و اكنون به صد تا 300 نسخه رسيده است، خود از كاهش تقاضاي كل در كشور خبر ميدهد. اگرچه دلايل چندي در اين نشست عنوان شد؛ همانند بالا رفتن قيمت كتاب، نقش مميزي در فروش كتاب، عدم اطلاعرساني از كتاب و... اما آن چيزي كه مورد اتفاق جمع حاضر بود و برخي موارد مصداقي هم براي آن بيان كردند، همانا تحليلرفتن و كمشدن كتابفروشان و ويزيتورهاي آشنا به كار است. براي نمونه، يكي از ناشران نقل ميكرد كتابفروشي در شهري حاشيهيي همانند رامهرمز به دليل آشنايي خوب با كتاب و علاقهمندي به كتاب و اشرافش بر مطاوي آن، فروشي چند برابر يك كتابفروشي بزرگ در اصفهان دارد يا كتابفروشي ديگر در همين تهران گاه از يك كتاب تا 300 نسخه را شخصا ميفروشد، چراكه مورد اعتماد مراجعهكنندگانش قرار
ميگيرد و توصيههايش به خريداران كتاب، اعتبار دارد و به آنها لذتي را كه از يك كتاب ميخواهند ببرند، ميدهد.
اكنون اما به اذعان بزرگان پخش و توزيع كتاب در ايران، نسل كتابفروشان قديمي در حال به پايان رسيدن است و كتابفروشاني هم كه به تازگي وارد اين عرصه ميشوند به اين پيشه به عنوان يك شغل دائمي نگاه نميكنند، بلكه آن را موقتي ميبينند و دير و دور نيست كه ما نسل كتابفروشان باسواد و علاقهمند به كار را از دست بدهيم.
براي دلايل اين تغيير شغلها ميتوان عوامل بسياري آورد، اما مهمترين دليل آن فضاي اقتصادي لرزان و ناامن و احساس هويتنكردن در اين پيشه است. كتابفروشي به عنوان حلقه رابط ميان ناشر و خواننده، نقشي تعيينكننده در تعميق فرهنگ كتابخواني داشته و دارد، اما هيچگاه از سوي دولت و نهادهاي نشر جدي گرفته نشد. ورود به اين رشته بيهيچ آزمون و امتحان اوليه و تنها بر اساس يك نياز ابتدايي صورت ميگيرد و اگر هم آموزشي هست، بيشتر تجربي است و نه آكادميك و علمي. دولت و وزارت ارشاد در اين ميانه بيش از ديگران تقصيركار است، چراكه تاكنون هيچ تمهيدي براي ارتقاي جايگاه اين قشر انديشيده نشده است و آنها عملا شاغلاني شريف، فروتن و بيپناهند كه از اينجا رانده و از آنجا ماندهاند.
انجام| به ياد دارم در سالهايي كه در نشريه كتاب هفته فعاليت ميكردم (80 تا 84) دوست گراميام سيد فريد قاسمي، ستوني را براي كتابفروشيها تعريف كرده بود به نام پشت پيشخوان، كه هر بار با يك كتابفروشي نسبتا شناختهشده گفتوگويي كوتاه انجام ميشد. حتي به ياد دارم كه ناشر خوشنامي چون عليرضا رمضاني، از هواداران اين ستون بود و به نگارنده هم پيشنهاداتي براي ارتقاي نوع سوالات ارائه داد كه علاوه بر خاطرهگويي و آشنايي با خود كتابفروش، اطلاعاتي به خواننده ميداد كه تحليلي از اوضاع اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي آن كتابفروشي را ارائه ميكرد. اكنون اما آن ستون كوچك هم در كتاب هفته تعطيل شده است و تقريبا كتابفروشيها در حاشيه هستند، همچنانكه هميشه بودهاند.
عنوان يادداشت با اندكي تغيير، از كتاب «روزنامهنگاران غصه ميخورند و پير ميشوند» همكار روزنامهنگارم در سالهاي دور، خانم ژيلا بنييعقوب، گرفته شده است.
ارسال نظر