ادعای جدید سرمربی سابق تیم ملی خبرساز شد!
پارسینه: افشین قطبی در گفتگو با ساکر امریکا از تجربیات ۳۵ سال مربیگری خود صحبت کرد و گفت: من اولین آنالیزور فوتبال در دنیا هستم!
افشین قطبی، سرمربی سابق تیم ملی که سابقه حرفهای حضور در هفت کشور و بیش از ۳۵ سال مربیگری را دارد، میگوید همیشه میدانسته که قرار است مربی فوتبال شود.
تبدیل شدن به یک بازیکن حرفهای دقیقاً گزینهای برای قطبی نبود. او در سال ۱۹۷۸ در ۱۳ سالگی به همراه پدرش از تهران به کالیفرنیای جنوبی مهاجرت کرد و از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۵ در UCLA زیر نظر سرمربی سیگی اشمید و دستیاشر استیو سامپسون بازی کرد. بعد از NASL و Pre-MLS، فرصتهای زیادی برای بازی بعد از کالج برای او وجود نداشت.
"ما نسل گمشده بازیکنان فوتبال آمریکایی بودیم. ما هیچ راهی برای بازی حرفهای نداشتیم. اما من مربیگری را از ۱۴ سالگی شروع کردم. من ساعتی ۱۰ دلار از مربیگری بچهها به عنوان یک شغل جانبی درآمد داشتم. " این بخشی از مصاحبه قطبی با ساکر امریکا است که در آن از دوران کاری خود به عنوان یک سرمربی صحبت به میان آورده است.
اما بازی در UCLA - و ارتباطاتی که او با سامپسون و اشمید برقرار کرد - برای حرفهای که قطبی در پیش داشت مهم بود. قطبی که در محافل مربیگری آمریکا به عنوان یک تاکتیکدان زیرک شناخته میشود، به واسطه اینکه یکی از اولین مربیانی بود که از نرمافزار برای اهداف تاکتیکی استفاده میکرد، نامی برای خود دست و پا کرد.
پس از کمک به Shijiazhuang Ever Bright برای صعود به سوپر لیگ چین در سال ۲۰۲۱، او با آرزوی نزدیکتر شدن به خانه به لس آنجلس بازگشت. قطبی که خود را یک شهروند جهانی خانه به دوش توصیف میکند، گفت: "زمان آن رسیده بود که به خانه بیایم. ".
اما او نتوانست مدت زیادی در خانه بماند. راب فرند، ستاره سابق کانادایی که اکنون رئیس باشگاه ونکوور است، از او دعوت کرد تا اولین سرمربی این تیم در لیگ برتر کانادا باشد، پیشنهادی که قطبی نتوانست آن را رد کند.
قطبی که اولین دوره مربیگری او پس از بازی در UCLA به عنوان سرمربی دبیرستان لاکانادا و تیم بانوان UCLA بود، در خصوص مسئولیت جدید گفت: "ما یک بوم خالی داریم که میتوانیم آن را از پایین به بالا بسازیم. "
ساکرامریکا: اولین خاطره شما از بازی کردن چیست؟
شاید وقتی ۳ یا ۴ ساله بودم، در خیابان فوتبال بازی میکردم. من در تهران به دنیا آمدهام و خانوادهام در سال ۱۹۷۷ به کالیفرنیای جنوبی نقل مکان کردند. من در سال ۱۹۶۴ به دنیا آمدم. آن را به وضوح به خاطر دارم: جورابها به صورت توپ پیچیده شده بودند، آجرها به عنوان دروازه، همسایهها همیشه در تعقیب ما بودند (به خاطر سر و صدا کردن). این خاطره من است.
- چه کسی شما را وارد این کار کرد؟
خواهر و برادرم توپهای پلاستیکی تهیه میکردند. هر چیزی که غلت میخورد - یا حتی میتوانست سر بخورد، مانند درب بطری - به عنوان توپ فوتبال استفاده میکردیم. عشق بازی از لحظهای که یادم میآید در رگهایم بود.
-پس این اولین تجربه مربیگری شما بود؟
راستش را بخواهید در خیابانهای تهران به همه اطرافیان مسلط بودم. من این شخصیت را داشتم که به مردم اطراف خود مسلط شوم، به مردم بگویم چه کار کنند. حتی اگر از من بزرگتر و بزرگتر باشند. من یک بازیساز بودم.
- آیا این واقعیت که والدین شما معلم بودند به شما کمک کرد که در اوایل نقش معلمی راحت باشید؟
مادرم در واقع معلم کلاس اول من بود. او در ۳ سالگی به من یاد داد که چگونه بخوانم و بنویسم. در ۴ سالگی کلاس اول بودم. چشمانم به سختی به بالای میز میرسید، اما او واقعاً به من سخت میگرفت: چگونه بنشینم، چگونه گوش کنم، چگونه یاد بگیرم. پدرم معلم زبان انگلیسی بود. بین کلاسهایش وارد میشدم و نوشتههایش را روی تخته کپی میکردم. فکر میکنم آنها در مورد اهمیت آموزش و تدریس به عنوان ترکیبی از دانش، ارتباطات، ارائه و حلاجی چیزها روی من تأثیر زیادی گذاشتند تا به عنوان دانشآموز بتوانم آن را درک کنم. از آنجایی که من با بچهها کار میکردم، اولین کاری که باید انجام میدادم این بود که اشتیاق را به آنها برسانم، آن را به بازیکنانم منتقل کنم تا آنها به همان اندازه که من عاشق بازی هستم، بازی را دوست داشته باشند.
- فکر میکنم با فارغ التحصیلی از UCLA در رشته مهندسی برق، همیشه میخواستید مربی فوتبال باشید؟
نه. بازی همیشه بود. پدرم معلم بود، مادرم معلم بود، نامادری من دندانپزشک بود. آنها به من گفتند که میتوانم رؤیاهایم را دنبال کنم، اما در آن زمان در آمریکا پولی برای کسب درآمد از فوتبال وجود نداشت. NASL جمع شده بود. ما نسل گمشده بازیکنان فوتبال آمریکایی بودیم.
- تحصیلاتتان در UCLA چه کمکی به شما به عنوان مربی کرد؟
چیزی که بیش از هر چیز دیگری آموختیم مهندسی نبود، بلکه این بود که چگونه فکر کنیم، چگونه مشکلات را حل کنیم، چگونه آنچه را که داریم برداریم و با اصول راه حل پیدا کنیم. فکر میکنم این به من بهعنوان یک مربی فوتبال واقعا کمک میکند: چگونه از بازیکنانی که دارم بهترین استفاده را ببرم؟ در دفاع و حمله؟ من در زمینه فناوری نیز پیشگام بودم. من همیشه به دنبال راههایی برای بهبود بازیکنانم بودم. قبل از اینکه دسکتاپها بتوانند تصاویر زنده را ثبت کنند، از VCR برای ویرایش فیلمها استفاده میکردم و از آنها برای آموزش سبکهای بازی به بازیکنانم استفاده میکردم. نرمافزاری به نام MasterCoach در سال ۱۹۹۷ به بازار معرفی شد و تنها دو تیم در جهان از آن استفاده میکردند: ایالات متحده آمریکا و نروژ. زمانی که من با استیو سمپسون روی آماده کردن تیم ملی ایالات متحده برای جام جهانی ۱۹۹۸ کار میکردم، او میدانست که من چقدر از نظر تاکتیکی و فناوری آگاه هستم، بنابراین با استفاده از آن چیزی آماده کردم. بعداً از Sportscode که یک نرم افزار آنالیز ویدیو بود استفاده کردم و شروع به استفاده از آن در لپتاپ کردم. من اولین کسی در جهان بودم که از
Sportscode برای فوتبال استفاده کردم.
- با توجه به دانش و تجربه شما در استفاده از نرم افزار و آمار برای افزایش عملکرد یک تیم، نظر شما در مورد xG یا امید گل چیست؟
البته شاخص خوبی است. برای رسانهها، این عدد خوبی است. این عددی را به ما میدهد که مشخص میکند یک بازیکن یا تیم در یک بازی خاص چقدر خطرناک است. اما من معتقدم در پایان روز فقط یک عدد وجود دارد که مهم است: چند گل زده و چند امتیاز را رها میکنید. فوتبال مانند زندگی است: گاهی اوقات، مانند زندگی، ۱+۱ در فوتبال به دو نمیرسد. سایهها و ابعاد مختلف بازی وجود دارد و آنها به سادگی قرار دادن یک عدد روی آن نیست. برای من بازی تلفیقی از هنر و علم است. این چیزی است که آن را خاص و یک بازی غیرقابل پیشبینی میکند.
- به عنوان یکی از معدود افرادی که از فناوری استفاده میکردید، چه نوع فناوریای را در مربیگری خود موفقتر دیدید؟
راستش را بخواهید، من بیشتر به خلق تصاویر علاقه داشتم تا اعداد. بازیکنان با اعداد ارتباطی ندارند. من از زاویه دوربین بالایی استفاده میکنم که همه ۱۱ بازیکن، با فاصله بین بازیکنان، نحوه حرکت آنها به عنوان یک واحد در دفاع و حمله را نشان میدهد؛ و نشان میدهد آنها برای ایجاد بیشترین فضا و حمایت از یکدیگر چه موقعیتهایی را اتخاذ میکنند.
- به عنوان یک مربی آمریکایی در ایران - ابتدا در سطح باشگاهی و سپس در سطح بین المللی - بازگشت به کشور خود چگونه بود؟
این اولین بار در ۳۰ سال گذشته بود. بسیار سورئال بود. ترکیبی از بسیاری از احساسات. برای هر کسی که کشور خود را در سنین پایین ترک میکند و مهاجرت میکند، این یک زندگی چالشبرانگیز است. شما یک خارجی هستید، شما متفاوت هستید، انگلیسی زبان دوم است. با بازگشت، هنوز احساسی را که در پرواز داشتم به یاد دارم. چند هزار نفر در فرودگاه منتظر آمدن من بودند. اشک در چشمانم حلقه زده بود، مو به تنم سیخ شده بود، احساس میکردم واقعاً از نظر عاطفی تحت تأثیر قرار گرفتم. دیدن مادرم، مادر واقعی من، که ۳۰ سال بود ندیده بودم، بسیار خاص بود. این احساس شگفت انگیز بود. احساس میکردم یک خارجی هستم. اکثر اهالی فوتبال با من رفتار خوبی نداشتند، زیرا آنها به نوعی حسادت داشتند که من برگردم و موفقیتی را کسب کنم که در بدترین شرایط به دست آوردم.
- آیا مواقعی با مخالفت جدی مواجه شدید؟ یا زمانی که اجازه ورود به کشور را نداشتید؟
دورهای بود که من برای فوتبال آمریکا کار میکردم و ایران یک بازی دوستانه مقابل جامائیکا داشت؛ و من قرار بود برای دیدن بازی بروم؛ چون پاسپورت آمریکایی داشتم، به من اجازه ورود ندادند. زمانی که در سال ۲۰۰۷ سرمربی کره جنوبی بودم، بازی با ایران داشتیم و در دبی به دلیل نداشتن پاسپورت ایرانی جلوی من را گرفتند. من یک شهروند جهانی هستم که خانه به دوش هستم.
- فوتبال باشگاهی حرفهای آسیا یکی از کمتوجهترین حوزههای فوتبال در ایالات متحده است - برای شما، پس از آن سالهایی که در تایلند، ژاپن، چین، کره جنوبی مربیگری کردید - چه چیزی فوتبال آسیا را منحصر به فرد یا خاص میکند؟ آیا میخواهید برخی از بهیادماندنیترین تجربیات خود در آنجا را به اشتراک بگذارید؟
من فکر میکنم قاره آسیا بیشترین پتانسیل را در توسعه بازی در ۲۰ سال اخیر داشته است، با رفتن جام جهانی به کره جنوبی و ژاپن. رفتن به آنجا، عضویت در کشور میزبان در سال ۲۰۰۲، بسیار ویژه بود. ما در مرحله گروهی با آمریکا بازی کردیم. دیدن سرمایهگذاری و کارهایی که نه تنها در کره، بلکه ژاپن انجام میشد، تجربه بسیار خوبی بود.
- چرا فکر نمیکنید فوتبالیست آسیایی در ایالات متحده حضور داشته باشد؟
افشین قطبی: فکر میکنم دلیل عدم پیگیری آن، کمبود رسانههای انگلیسی در آن کشورها و به طور کلی موانع زبانی است. ما خیلی درگیر حباب فوتبال در خود آمریکا هستیم. اگر به بیرون نگاه کنیم، به جام جهانی یا شاید لیگ برتر انگلیس یا بوندسلیگا نگاه میکنیم. اما منظورم این است که برخی از بهترین مربیان جهان در سوپرلیگ چین مربیگری میکنند. من مقابل مربیانی مانند سون گوران اریکسون، جوردی کرایف، رافائل بنیتز مربیگری کردم. در لیگ ژاپن، کل ساختاری که آنها با ارتقاء و سقوط در سه سطح ساختند، اینکه چگونه جوامع و شرکتها در پس ساختن فرهنگ در آن شهر قرار گرفتند. این شگفتانگیز بود. این لیگ بسیار خوب دنبال میشود و احتمالا بهترین و سازمانیافتهترین لیگ در فوتبال آسیاست. شاید نه از لحاظ بیشترین بودجه، اما احتمالا کیفیت بازیکنان و برابری بین تیمها اینطور است.
- ماجراجویی جدید شما با ونکوور اف سی است. آن پروژه چگونه پیش میرود؟
وقت آمدن من بود. پدر و مادرم در حال پیر شدن هستند و نامادریام در دسامبر فوت کرد. حضور در چین در دوران کووید برای من از نظر عاطفی دشوار بود که بتوانم فاصله را مدیریت کنم و همسر و فرزندانم را ندیدم؛ بنابراین به کالیفرنیای جنوبی برگشتم و راب فرند [بازیکن سابق تیم ملی کانادا]، که زمانی سعی کردم برای بازی در چین او را به خدمت بگیرم، درباره پروژه جدیدش به من گفت. خیلی به قلبم نزدیک بود. در ساحل غربی، نزدیک به پدر و مادرم، در شهری که پویاست و پتانسیل زیادی دارد. ما یک بوم خالی داریم که میتوانیم از پایین به بالا آن را بسازیم. ورود به پروژهای که در آن بتوانیم بخشی از توسعه بازی باشیم، بسیار جذاب بود. فکر میکنم تیم بسیار خوب عمل کرده است. ما جوانترین تیم لیگ هستیم و معتقدم با ادامه فصل، برای جام حذفی مدعی خواهیم بود. در این تورنمنت ما در رقابت هستیم و این تنها چیزی است که میتوانید از تیمی بخواهید که تنها ۵ ماه سن دارد.
- چگونه امیدوارید که در لیگ برتر فوتبال با ونکوور وایت کپس توجه طرفداران را جلب کنید و رقابت کنید؟
ما میخواهیم یک باشگاه فوتبال جامعه محور باشیم که از بازیکنان درون جامعه استفاده کند و سپس بستر و فضایی را برای آنها ایجاد کند تا برای آینده تیم ملی کانادا پیشرفت کنند. این یکی از استراتژیهاست. مورد دیگر این است که ما در خارج از زمین چقدر سخت کار میکنیم تا با افرادی که در بازی هستند - باشگاههای جوانان و ... - ملاقات کنیم و خودمان را برای آموزش، انگیزه و ارتباط برای گرد هم آوردن مردم در دسترس قرار دهیم.
- با نگاهی به دوران حرفهای خود، چه کسانی مربیانی بودند که به شما آموزش دادند و در این راه به شما کمک کردند؟
در کالج برای سیگی اشمید و استیو سمپسون که نمادهای فوتبال آمریکا هستند بازی کردم. من از هر یک از آنها چیزهای زیادی یاد گرفتم. بورا میلوتینوویچ سرمربی تیم ملی شد و من چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. سپس شروع کردم به ورود به بازار بین المللی و ایجاد ارتباط با آژاکس. لویی فنخال در آن زمان سرمربی بود و من در جام جهانی ۲۰۰۲ برای گاس هیدینک در کره جنوبی کار کردم. به عنوان یک دانشجوی فوتبال و به همان اندازه که همیشه فروتن بودهام، سعی میکنم چیز جدیدی از آنها یاد بگیرم.
- در پایان آیا توصیهای به مربیانی دارید که تازه کار را شروع کردهاند؟
بهترین راه برای پیشرفت به عنوان مربی تجربه کار عملی است: آستینها را بالا بزنید و در سنگر کار کنید. تلاش کنید و با افرادی کار کنید که بیشتر از شما میدانند و از آنها یاد بگیرید.
ارسال نظر