اسلام مکه؛ اسلام مدینه
پارسینه: آیا اسلام مدینه، ادامۀ طبیعی اسلام مکه است، یا تحمیل مختصات تاریخی دورهای خاص بر اسلامیان در آن دورۀ تاریخی است؟ آیا تفاوت آن دو، از نوع تفاوت مبنا و بنا است، یا در مبنا بودن، تفاوتی میان آن دو نیست، و تفاوتها روبنایی است؟ آیا اسلام در مکه کامل شده بود و مدینه جزء تاریخ مسلمانان است، یا مدینه نیز یکی از دو بخش اصلی اسلام است؟
اسلام در عصر رسالت، دو دورۀ متفاوت دارد: پیش از هجرت؛ پس از هجرت. در هر یک از این دو دوره، چهرهای متفاوت از اسلام ظهور میکند. برخی این تفاوت را دو روی یک سکه یا دو قطعه از یک جورچین میدانند و برخی سخن از اصل و فرع میگویند؛ یعنی یکی از این دو دوره را اصل و دیگری را فرع آن قلمداد میکنند. نظریههای دیگری هم وجود دارد؛ اما اصل تفاوت را تقریبا همۀ دینشناسان و تاریخدانان میپذیرند و تفاوت میان آیات مکی و آیات مدنی نیز آشکارا حکایت از دو اسلام میکنند. اگر اختلافی هست، در تفسیر تفاوتها است و در پاسخی که به این پرسشها میدهند: آیا اسلام مدینه، ادامۀ طبیعی اسلام مکه است، یا تحمیل مختصات تاریخی دورهای خاص بر اسلامیان در آن دورۀ تاریخی است؟ آیا تفاوت آن دو، از نوع تفاوت مبنا و بنا است، یا در مبنا بودن، تفاوتی میان آن دو نیست، و تفاوتها روبنایی است؟ آیا اسلام در مکه کامل شده بود و مدینه جزء تاریخ مسلمانان است، یا مدینه نیز یکی از دو بخش اصلی اسلام است؟
اسلام مکه، ارشادهای کلی است؛ بدون ورود به جزئیات. اسلام مکه، حدود و دیات و قصاص و احکام معاملات و حقوق مالی ندارد، مگر در قالب توصیههای کلی، همراه اندکی شریعت و احکام عبادی. اسلام مکه، عقیده و جهانبینی است؛ اسلام مدینه، ایدئولوژی است. اسلام مکه، نظر به انسان و تربیت او دارد؛ بر خلاف اسلام مدینه که جامعهسازی را نیز بر عهده میگیرد و سرشار از اجتماعیات و فقه است. الهیات مکه، هیچ علاقهای به دخالت در مناسبات اجتماعی اعراب ندارد، مگر آن مقدار که به توحید و شرک بازمیگردد. اسلام مکه، اسلام «دعوت» است؛ دعوت به توحید و نبوت و معاد و خداپرستی و اخلاق و معنویت و علم و برابری انسانها در خلقت و همسانی زن و مرد در آفرینش و مهربانی و بهداشت و تحمل اذیت و آزار دیگران و نیز خودداری از ظلم، قتل، تعصب، خونریزی، جنگهای قبیلگی، دخترکشی، زراندوزی، تحمیل و تفتیش عقیده، پیروی کورکورانه از آبا و اجداد، ضعیفکشی، سختگیری بر بردگان و مانند آن. روش اسلام مکه، گفتوگو است و مدارا و تحمل و ابلاغ زبانی. آیات مکی قرآن نیز، بیش از هر چیز معادمحورند و کویندۀ خوی استکباری انسان. اسلام در مکه، دشمن شرک است و این دشمنی را پس از سه سال، اعلان عمومی میکند و پای آن میایستد. آغاز اسلام مکی، حادثهای معنوی در غار حرا است و پایان آن هجرت به سرزمینی دیگر.
در اسلام مدینه، به اقتضای موقعیتی که مسلمانان و پیامبر اسلام(ص) در شهر یثرب یافتند، تفاوتهایی آشکار شد. مسلمانانِ محکوم در مکه، حاکم منطقهای مهم و استراتژیک شدند و دست بازتری برای تبلیغ دین نوپیدای خویش یافتند. اسلام مدینه به مسلمانان مجوز جهاد ابتدایی و فتوحات داد. در مکه، پیامبر(ص) مسئولیت اجتماعی و حکومتی نداشت؛ اما در مدینه دائما از ایشان دربارۀ احکام دزد و زانی و قمار و قتل و معامله و زناشویی و جنگ میپرسیدند. اکثر پاسخهای پیامبر(ص) نیز امضایی است؛ نه تأسیسی. یعنی میفرمودند در این مسائل، همانگونه رفتار کنید که پیش از این میکردید. گاهی نیز با قواعد و قوانین یثربیها مخالفت میکردند و گاهی ضمن قبول اصل، تغییراتی در آن میدادند.
باور اکثر مسلمانان و دانشمندان دینی - اعم از شیعه و سنی - این است که اسلام مدینه، همانقدر اسلام است که اسلام مکه. این دو، دو روی یک سکهاند و تفاوتی گوهرین میانشان نیست. اگر تفاوتی هم به نظر میآید، باید اسلام مدینه را اصل دانست نه اسلام مکه را؛ زیرا اسلام در مدینه آزادتر بود و روشن است که روش اسلام در دورۀ اختیار و آزادی، روش واقعی آن است، نه در دورۀ اجبار و تنگنا. بنابراین - مثلا - مجازات توهین به پیامبر(ص)، قتل است، چون در مدینه با سابّ النبی(ص) اینگونه رفتار میشد؛ اگرچه در مکه، پیامبر(ص) با زشتگویان و حتی کسی که بر سر و روی ایشان، درون شکمبهای را خالی کرد، رفتاری مسالمتآمیز داشت. یا اگر احکام شرعی اسلام مکه، بسیار کمتر از احکام شرعی اسلام مدینه است، این بیشی و کمی، ربطی به مدینه و مکه ندارد؛ بلکه اگر پیامبر اسلام(ص) ده سال پایانی عمرشان را در مکه هم میگذراندند، با همان موقعیت اقلیتی، این احکام تشریع و ابلاغ میشد.
اما روشنفکران دینی، بیشتر به اسلام مکه نظر دارند و عملا آن را اصل میدانند. آنان، اسلام مدنی را در آیات مکی میجویند، نه در تاریخ مدینه. به عبارت دیگر، مدینه را یکی از ترجمههای اسلام مكه میدانند که با فرهنگ و تمدن مردم یثرب، تناسب داشته است و اگر پیامبر مثلا به روم یا ایران هجرت میکردند، ترجمهای دیگر از اسلام پدید میآمد. به عقیدۀ این گروه، مسلمانان صدر اسلام در مکه، برای ادامۀ دینداری خود دو راه داشتند: یا باید دست به شمشیر میبردند و تا آخرین نفس میجنگیدند، و یا باید جلای وطن میکردند و تن به هجرت میدادند. به ارشاد وحی و فرمان پیامبر(ص)، مسلمانان طریق دوم را برگزیدند و راهی حبشه و یثرب شدند. در یثرب، بر خلاف حبشه، به دلایل گوناگون، مردم بومی، هم مسلمانان را پذیرفتند و هم اسلام را. بدین ترتیب، مسلمانان افزون بر پناهگاه، به جایگاهی برتر نیز دست یافتند. اما شهرداری و حکومتداری و مدیریت یثرب در دوران اسلام مدینه، اقتضائاتی داشت که مسلمانان را وادار به برخی رفتارها میکرد و این رفتارها صدور احکامی را نیز در پی داشت که بیشتر برای همان شهر و در همان دورۀ زمانی بوده است.
سؤالاتی که روشنفکران دینی باید به آن پاسخ دهند، این است که اگر اسلام مدینه، فرع و تحمیل شرایط خاص اجتماعی و اقتصادی بر مسلمانان در برههای خاص از زمان است، چرا بخشی مهم از آیات قرآن مجید، مطابق این مرحلۀ تاریخی نازل شده است؟ آیا آیات قرآن را هم باید به اصل و فرع یا چیزی شبیه آن تقسیم کرد؟ آیا مراد قرآن از آیات محکم و متشابه، همان اصل و فرع است؟ آیا جایگاه قرآن در صدر اسلام، شبیه جایگاه روایات در اعصار پسین است؟ اگر اسلام در مکه کامل شده است، چرا بخشی از قرآن در مدینه فرود آمد؟ سؤالی هم که قرائت رسمی و سنتی باید پاسخگوی آن باشد، این است اگر اسلام مدینه همان اسلام مکه و ادامۀ طبیعی و ذاتی آن است، با تفاوتهای ظاهری میان این دو اسلام چه کنیم؟
هر دو گروه، به این پرسشها پاسخهایی دادهاند؛ اما اولاً باید بدانیم و بپذیریم که برای اینگونه مجادلات نظری، معمولا پایانی نیست؛ ثانیا در کشورهای اسلامی و در میان علمای دینی، تا امروز غلبه با کسانی بوده است که اسلام مکه را مقدمۀ اسلام مدینه میدانستند، بر خلاف کسانی که اسلام مکه را اصل و اسلام مدینه را بخشی از «تاریخ اسلام» میدانند، نه بخش ناگزیر «دین اسلام»؛ ثالثا مسئولیت اوضاع خوب یا بد کنونی یا تاریخی مسلمانان و کشورهای اسلامی، بر گردن قرائتی از دین است که تا امروز بر ذهنیت دینداران حاکم بوده است. یعنی کسانی که قرائت رسمی را میپذیرند، باید دربارۀ توابع و پیامدهای آن نیز توضیح دهند.
دین آنلاین/رضا بابایی
ارسال نظر