دزد نامـرئی چگونه به دام افتاد
پارسینه: زن هراسان وارد اداره آگاهی شد. مستأصل و آشفته به بخش سرقت وارد شد و با راهنمایی ما روی صندلی نشست. آنقدر نگران به نظر میرسید که نمیدانست چطور جریان را تعریف کند.
کمی آب خورد و نگاهی به من انداخت و گفت: «چند روز قبل برای انجام کاری خودروی سمند سفیدم را از پارکینگ خارج کردم. خیابان شلوغ نبود و من بدون اینکه خودرو را خاموش کنم پیاده شدم تا در را ببندم. راستش وقتی داشتم از ماشین پیاده میشدم مرد مشکوکی را دیدم اما به خودم نهیب زدم که اشتباه کردهام و نباید درباره دیگران، بد قضاوت کنم. به همین خاطربه طرف در پارکینگ رفتم. داشتم قفل بالای در را میانداختم که ناگهان همان مرد به سمت خودرو دوید و در یک چشم به هم زدن و قبل از اینکه حتی بتوانم فریاد بزنم با یک حرکت پشت فرمان نشست و خودرو را به سمت خیابان چرخاند و با سرعت زیاد درمقابل چشمانم دور شد. خیلی شوک زده بودم و هیچ کاری نتوانستم انجام دهم.»
اما این سرقت یک ماشین دزدی ساده نبود. این را میشد از حرفهای صاحب خودرو فهمید. به نظر میرسید این پرونده با بقیه فرق داشته باشد. زن مالباخته ادامه داد: «آن روز متأسفانه همه مدارکم در داشبورد ماشین بود و سارق از این طریق شمارهام را پیدا کرده است. او در این تماس یک شماره کارت به من داد و گفت: برای گرفتن مدارک، ۳ میلیون تومان واریز کنم. اما من به حرفش اعتماد نکردم و حالا هم از شما تقاضای کمک دارم.»
کشف سرنخ
اسم و مشخصات صاحب کارت عابربانک استعلام شد و مأموران با آدرس اعلام شده به مردی به نام «احمد» رسیدند. وقتی مرد جوان، پلیس را در برابر خانهاش دید یکه خورد و با دیدن شماره کارتش ماجرای این پرونده را جالب و پیچیدهتر کرد. او گفت: «مدتی پیش «ارسلان» که از دوستان قدیمیام است پیش من آمد و با ادعای اینکه پولش در تهران تمام شده و خانوادهاش باید پول را برایش کارت به کارت کنند، عابر بانک مرا گرفت و رفت. اما دیگر خبری از او ندارم و چون کارتم خالی بود پیگیرش هم نشدم.»
با این تحقیقات حالا تنها یک نام در دست ما بود. اما هیچ ردی از او وجود نداشت. چند روزی گذشت تا اینکه مأموران گشت در یکی از کوچههای فرعی به سمند پارک شدهای مشکوک شدند و پلاک آن از مرکز استعلام شد. گزارش اعلامی مشخص کرد این پلاک متعلق به یک پژو ۲۰۶ سرقتی دیگر است.
اما مشخصات سمند نشان میداد که این خودرو متعلق به زن میانسال شاکی بود. هر لحظه جریان سرقت پیچیدهتر و ردپای سارق محوتر میشد.مأموران در حال بررسی سمند سرقتی بودند که گزارش سرقت یک پژو پارس در محدوده محل کشف سمند اعلام شد. شیوه سرقت مانند دزدی سمند «غفلت و فرار» بود.مرد مالباخته گفت: «ارسلان بچه محل قدیمیمان بود که او را خیلی اتفاقی در اطراف جاجرود دیدم و سوارش کردم که ای کاش این کار را نکرده بودم. مدت زیادی بود همدیگر را ندیده بودیم. در بین مسیر برای خرید خوردنی توقف کردم. مثلاً میخواستم بعد از سالها دیدارمان خشک و خالی نباشد. در حال خرید بودم که ناگهان ارسلان سوار خودرو شد و تا من بخواهم به خودم بجنبم پایش را روی گاز گذاشت و متواری شد. ما سالها همدیگر را ندیده بودیم و متأسفانه هیچ نشانی هم از محل زندگیاش ندارم.»
قرار ملاقات با سارق
تعداد شاکیها هر لحظه بیشتر میشد و هنوز هیچ سرنخی بجز نام سارق دست ما نبود. باید از طریقی غافلگیرش میکردیم. به فکرم رسید با یک پیشنهاد چشمگیر مالی او را سر قراری بکشانم. با یکی از مالباختهها هماهنگ کردم تا او با سارق تماس بگیرد و اعلام کند به مدارکش احتیاج دارد و حاضر است هر مبلغی را برای پس گرفتن آن پرداخت کند.به نظر میرسید ارسلان وسوسه شده بود چون با طرح یک مبلغ سنگین سر قرار حاضر شد. منطقه کاملاً در محاصره ما بود و هیچ راه فراری برای سارق وجود نداشت. ارسلان سر ساعت مقرر پیدایش شد. اما با دیدن ما انگار تازه فهمید چه کلاه بزرگی سرش رفته است. پیشبینی هر واکنشی را از او کرده بودم. با اینکه هیچ راه فراری نبود اما او انگار حاضر نبود تسلیم شود و پا به فرار گذاشت.
نمیخواستم این سارق گریزپا از دستم فرار کند. چند بار به او دستور ایست دادم و دست آخر چند تیر هوایی شلیک کردم. ارسلان که صدای تیر را شنید شوکه شد و بالاخره ایستاد.وقتی متهم را به آگاهی منتقل کردیم ابتدا همه اتهاماتش را انکار میکرد اما وقتی مالباختهها یکی یکی شناساییاش کردند مجبور به اعتراف شد. با تکمیل تحقیقات پرونده را در اختیار مراجع قضایی گذاشتیم و این پرونده پیچیده بسته شد.
منبع:
روزنامه ایران
ارسال نظر