کپسولها خالی بود،آتشنشانها ایثار کرده بودند
پارسینه: جانها، آهنها و خشتها همه با هم سوخت. در پلاسکو آب که بر تل آوارها ميريزند، دودي خاکستريرنگ به هوا بلند ميشود و بعد دودهاي سفيد ذرهذره آسمان را ميپوشانند. دودهاي سياه و سمي از تجزيه مواد شيميايي در مجاورت آب توليد ميشود که مستقيم بر سينه آتشنشانها مينشينند.
به نوشته روزنامه وقایع اتفاقیه، جانها، آهنها و خشتها همه با هم سوخت. در پلاسکو آب که بر تل آوارها ميريزند، دودي خاکستريرنگ به هوا بلند ميشود و بعد دودهاي سفيد ذرهذره آسمان را ميپوشانند. دودهاي سياه و سمي از تجزيه مواد شيميايي در مجاورت آب توليد ميشود که مستقيم بر سينه آتشنشانها مينشينند. کنارش خاطره رفيقهايي است که تا همين ٦ روز پيش، صداي خندهها و شوخيهايشان در آسايشگاه ايستگاه آتشنشاني، پشت گوشي موبايل و پشت فرمان ماشين شنيده ميشد. فرمانده، مرگ آتشنشانهايش را باور ندارد. به آينده فکر ميکند، به روزهايي که قرار است دوباره در اتاقک آسايشگاه ايستگاه، همگي دور هم جمع شوند و جاي چند نفر خالي باشد. فرمانده يکييکي از پلههاي بيل مکانيکي پایین ميآيد و ماسک روي صورتش را برميدارد و پشت سر هم سرفه ميکند. يکي از آتشنشانها ميگويد: «تو اين ٦ روز لب به غذا نزده، دودهاي سمي گلوي آدم رو ميبندن.» اما فقط اين نيست. فرماندهها و قديميترها هر بار که بيلهاي مکانيکي به خرابههاي پلاسکو چنگ ميزنند، پيکر رفيقهايشان را ميبينند. بغض ميکنند و گاهي آرام اشک ميريزند.
وقت استراحت که ميشود، زنان قرمزپوش اورژانس اجتماعي با ظرفهاي غذا از راه ميرسند و با آتشنشانهاي داغديده صحبت ميکنند تا دردشان را فراموش کنند و با خوردن غذا نيروي ازدسترفتهشان را به دست بياورند. يکي از مأموران مديريت بحران ميگويد: «کپسولهاي آتشنشانيای که از پلاسکو پيدا شده، همه خالي هستند. انگار که آتشنشانها تمام تلاششان براي خاموشکردن آتش را انجام دادهاند و در حال برگشت از ساختمان بودند که ساختمان ريزش کرد و همگي دفن شدند.»
چهار بيل مکانيکي در محوطه پلاسکو با چنگکهاي فلزي آوار را برميدارند و در کاميونهاي حمل خاک ميريزند. انبوه شلوارهاي جين دخترانه و پسرانه، پيراهنها و پليورهاي رنگ و وارنگ مردانه همراه با خاک و خاکستر خيسخورده به چنگکهاي بيل مکانيکي آويزان شده و تلوتلوخوران راهي کاميونها ميشود. يک نفر بالاي اتاقک راننده بيل مکانيکيها نشسته و يکي ديگر کنار پنجره اتاقک. دوتايي با هم با اشاره دست يا بيسيم به راننده فرمان ميدهند که کدام تکه را آواربرداري کند. آتشنشان جواني که تازه از کوه آوار پايين آمده و خسته روي زمين مينشيند، ميگويد: «الان تمام هدف اين است که هر چه زودتر باقيماندههاي پلاسکو را جمع کنيم تا اينجا خالي شود و غائله پلاسکو تمام شود. هر روز که بگذرد، اينجا شايعه جديدتري درست ميشود و آدمهاي بيشتري براي پيداکردن عزيزشان ميآيند. الان نيروهايي را گذاشتهاند تا نخالههاي منتقلشده به مکان جديد را بررسي کنند و اگر بقاياي جنازه در آنها بود، خبر دهند.»
ارسال نظر