گوناگون

پدیده "آكتورهاي روزنامه‌نويس"

پارسینه: ژوئن سال 2005 و انتخابات نهمين دوره رياست‌جمهوري ايران است. ميهماني ناخوانده از غرب دور به ناگاه در يكي از نمازجمعه‌هاي تهران حاضر مي‌شود.

در اين صحنه او را با كارت خبرنگاري مي‌شناسند اما وقتي عكس‌هاي اين ميهمان منتشر مي‌شود كاشف به عمل مي‌آيد چندان هم ناخوانده نيست، دست‌كم براي اهالي سينماي ايران كه اين‌گونه بود. براي شاهدان صحنه معلوم نبود كه «شون پن» به عنوان يك آرتيست به ايران آمده يا يك خبرنگار. تا اينكه اين آقا به ايالات متحده رسيد و سر و صداي حضورش تازه درآمد چراكه «شون پن» مقاله‌اي براي نشريه «سانفرانسيسكو كرونيكل» نوشت و در آن نه تنها مشاهدات خود را از سينما و سينماگران ننوشت كه در مقاله‌اي پنج‌‌قسمتي دوبار به دستشويي‌هاي ايرانيان اشاره كرد.

«پن» در مدتي كه در ايران اقامت داشت از كنار آدم‌هايي گذشت كه نه تنها او را نمي‌شناختند كه حتي او را شبيه به نقش‌هايش در فيلم‌هاي سينمايي شناسايي نكردند. به واقع «شون پن» واقعي در ايران حتي شبيه به «شون پن» بازيگر هم نبود چه رسد به عنوان «شون پن» خبرنگار! از ميان سوپراستارهاي سينمايي هستند بسياري كه به روزنامه‌نويسي مشغول‌اند.


بهرام رادان و شان پن/خرداد 1384

«پن» و بهار عربي: نام «شون پن» اولين بار سال 2002 به عنوان فعال سياسي در رسانه‌ها مطرح شد. اين كارگردان و بازيگر 51ساله، در آن زمان بعد از بازديد از بغداد جنگ‌زده با انتشار نامه‌اي سرگشاده به «جرج دبليو بوش» كه نسخه اصلي آن در «واشنگتن‌پست» به چاپ رسيد، به عنوان منتقد سرسخت سياست‌هاي جنگي رييس‌جمهور وقت آمريكا شناخته شد. آغاز اين نامه با اين جملات است: «صبح بخير آقا. درست مثل شما، من يك پدر و يك آمريكايي هستم... درست مثل شما، من هم از اتفاقات سال گذشته وحشت كردم و براي خودم، خانواده‌ام و كشورم نگران شدم. اما برخلاف شما، نمي‌توانم اين تصوير غيرواقعي خير و شر را بپذيرم... من، به عنوان يك آمريكايي و همچنين به عنوان يك انسان، احساس مي‌كنم وظيفه دارم كه در سطوحي مسووليت سياست‌هاي حكومتم را بر عهده بگيرم؛ چه آن سياست‌هايي كه مورد حمايت من است، چه آن سياست‌هايي كه مورد حمايت نيست...» همزمان با «بهار عربي» سفر به مصر و ليبي بيشتر برنامه اين بازيگر را پر كرد و «پن» به عنوان خبرنگار افتخاري روزنامه «نيويورك‌تايمز»، از ميدان «التحرير» و «صنعا» نوشت.

پاورقي‌هاي «مستر بين»: امروز كاراكتر «مستر بين» حتي از خالقش هم قدرتمندتر شده و با اينكه مردك ساده‌لوح لبخند را به‌ميليون‌ها بيننده هديه مي‌كند، روان «اتكينسون» از افسردگي مفرط در عذاب است. «اتكينسون» مدتي بعد از اكران اولين فيلم سينمايي «مستر بين» به دليل افسردگي در بيمارستاني خصوصي بستري شد. اين بازيگر 56ساله به توصيه پزشكش نوشتن را شروع كرد و كمي بعد به درخواست يكي از دوستان به عنوان ستون‌نويس افتخاري يكي از تبلويدهاي مشهور لندن به نام «ديلي اكسپرس» وارد حرفه روزنامه‌نگاري شد. «اتكينسون» ستون ثابتي در «ديلي اكسپرس» ندارد اما پاورقي‌هايش قسمت محبوب بيشتر خوانندگان است: «وقتي مخلوقي كه ساخته‌اي آنقدر بزرگ و قدرتمند مي‌شود كه تو را مي‌بلعد، نااميد و بي‌هويت در دنيا رها مي‌شود. نوشتن، نوشتن و تنها نوشتن است كه به من اجازه مي‌دهد همان من باشم. روي كاغذ اين روزنامه‌ها ديگر چهره‌ام پيدا نيست و مي‌توانم بدون ماسك آن مرد احمق لعنتي، بنويسم و خودم باشم، خودم باشم و بنويسم.»

«رنو» در «لوپن»: «ژان رنو» كه از قضا تسلط خوبي بر ادبيات فرانسه دارد در يكي از هفته‌نامه‌هاي فرانسه به نام «لوپن» به روزنامه‌نگاري مشغول است. اين هفته‌نامه خبري وابسته به حزب راست افراطي فرانسه است و بنا به نظر بسياري با تندمزاجي «ژان رنو» هم سازگاري خوبي دارد.

اين بازيگر 63ساله با لحن معترض هميشگي‌اش يك‌بار در زمان بارداري «كارلا بروني» مخالفان را با قلمش به سخره گرفت: «در حالي كه بانوي اول كاخ اليزه به سختي شكم سنگينش را اين طرف و آن طرف مي‌برد، همه به دنبال متقاعد كردن او براي گرفتن حق چاپ تصوير نوزاد نيامده‌اش هستند. چرا؟ چون مادمازل بروني- ساركوزي گفته نمي‌خواهد رسانه‌ها حتي يك عكس از فرزندش داشته باشند. خب، اين‌طور كه پيداست اوضاع فرانسه خيلي زود رو به راه مي‌شود چون در بين كانديداهاي رياست‌جمهوري آينده همين رييس‌جمهور فعلي بهترين گزينه است. ساركوزي به‌زودي پدر مي‌شود و هميشه بايد به پدرها اعتماد كرد.»

ژورناليست باليوودي: «آميتا باچان» نمونه واقعي يك سوپراستار باليوودي است. اين بازيگر و كارگردان هندي، در كشورش حكم يك ماهاراجه قدرتمند را دارد اما در دنياي مجازي يك وبلاگ‌نويس پركار و يك ژورناليست منتقد محسوب مي‌شود. پيرمرد 66ساله سينماي هند وقتي با باليوود سر و كار نداشته باشد، وقتش را به آپلود وبلاگ شخصي و پركردن ستون‌هاي مورد علاقه‌اش در روزنامه‌هاي محلي مي‌گذراند. از آنجا كه هندوها معتقد به تناسخ هستند، «باچان» مصمم است تا در زندگي بعدي، رويايش براي جريان‌سازي را محقق كند: «در اين زندگي چنين چيزي ميسر نيست اما در زندگي بعدي حتما يك روزنامه‌نگار خواهم شد.»

«پيت» روزنامه‌نگار: «ويليام بردلي پيت» خيلي زود متوجه شد كه تحصيل در رشته روزنامه‌نگاري دانشگاه ميسوري رويايش نيست و بايد از چهره و استعداد ذاتي‌اش در جاي ديگري استفاده بكند. همين شد كه راه لس‌آنجلس را در پيش گرفت و زمان نشان داد اگر «برد پيت» ژورناليست شده بود نه ديگر «برد پيت» بود و نه اينقدر ثروتمند و مشهور. «پيت» به گفته خودش در طول اين مدت حتي يك‌بار هم دلش براي روزنامه‌نگاري تنگ نشده و اگر به عقب برگردد يك رشته ديگر را در دانشگاه مي‌خواند.

اين مصاديق را فراموش نكنيد تا در فرصتي ديگر سينماگران - روزنامه‌نگاران ايراني معرفي خواهند شد. قياس و قضاوت هم با شما مخاطب عزيز.

حميد جعفري/شرق

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار