خنده گمشده امروز جامعه ماست اما...
پارسینه: .اما آنچه در زیر پوست جامعه امروز ورم کرده و دارد چرکی میشود با این خندهها...
شبهای تابستان 92 آغاز شده است.شبهایی که خیابانهای بالای شهرهای بزرگ را پر از ماشینهایی کرده که سرنشینان آنها معمولا جوانهایی هستند که شببیداری تفریحشان است و خیابانگردی با اتومبیل انرژی فوق العاده آنها را کمی میکاهد.
این شبها جوانها منتظر یک بهانه هستند تا شادیهای شبانه خود را به سهگانهای به یاد ماندنی تبدیل کنند.اولین شادی، پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری بود و دومیاش، صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی و اکنون مردم و بخصوص جوانها منتظر بهانه سوم هستند.شاید تیم والیبال برنده شود، شاید تیم بسکتبال ایران هم صعود کند، شاید...هر کدام از اینها میتواند جوانها را به خیابانها بکشاند و بساط شادی را برای آنها مهیا سازد.
در دو شادی قبلی خیابانهای بالای شهر تا صبح شاهد شادی و بزن و بکوب بود.در آن شبها هر چه به پایین شهر نزدیکتر میشدی شادی و ازدحام مردم کمتر میشد.مردم پایین شهر هم میدانند شادی و خیابانگردی در شبهای گرم تابستان خوب است.آنها هم دوست دارند با بهانههای کوچک زندگیاشان را رنگین کنند.اما مردم پایین شهر که درآمدهای محدود دارند و به اصطلاح روزیاشان گنجشکی است، میدانند که با شادی تنها نمیشود شکم بچهها را سیر کرد، بزن و بکوب خیابانی لباس نمیشود که تن بچههایشان را بپوشاند،اجاره خانه نمیشود که آخر ماه به صاحبخانه پرداخت شود.
مردم پایین شهر منطق بسیار قوی دارند.زندگی آنها را واداشته تا دو، دو تا چهار تا کنند و به این فکر کنند که برای شادی شبانه باید از خواب، چشم بپوشند و میدانند که اگر شب به اندازه کافی نخوابند، فردا نمیتوانند هوشیار بر سر کار حاضر شوند.آنها از تفریحات شبانه چشم میپوشند تا خدای نکرده صاحبکارشان به بهانهای ساده آنها را از کار اخراج نکند.
شادی خوب است، خنده گمشده امروز جامعه ماست.میتوان هنوز هم با این ضربالمثل قدیمی؛ که خنده بر هر درد بی درمانی دواست،بی دلیل یا با دلیل خندید.اما آنچه در زیر پوست جامعه امروز ورم کرده و دارد چرکی میشود با این خندهها و شادیهایی که امروز بیشتر جوانان به دنبال آن هستند، درمان نمیشود.پدر و مادر همین جوانان میدانند که گرانی تاب و توان زندگی را از آنها گرفته است.
اگر جوان امروزی به خاطر شرایط روحی و روانی که دارد به دنبال بهانهای است تا به خیابان برود و شادی و پایکوبی کند.والدین او چشم به تلویزیون و روزنامهها و گوش به رادیو دارند تا خبر خوب را بشنوند.همان خبری که رئیس جمهور منتخب وعده آن را داد و قرار است لبخند را بر لبان مردم بنشاند و روز جشن واقعی ملت باشد.
پدر و مادرها این روزها به دنبال خبر پیروزی تیم فوتبال، والیبال، بسکتبال و ... نیستند،آنها منتظرند تا خبر واقعی را بشوند.ارزانی ارزاق عمومی، ارزان شدن مَسکن، ارزان شدن میوه، ارزان شدن دارو، ارازن شدن پوشاک و ارزان شدن همه چیزهایی که نیاز زندگی روزمره است.
تقریبا یک سال از شدت یافتن گرانیها میگذرد.مرداد ماه سال قبل بود که گرانیها و کمبودها شروع شد و حالا تقریبا مردم اوج آنها را تجربه میکنند.با سرزدن به فروشگاها، میوه فروشیها، داروخانهها، بنگاه املاک و ... میتوان اوج گرانی را بی واسطه درک کرد.
حالا پدر و مادرهایی که ستونهای خانواده هستند و باید مخارج اعضای خانواده را تامین کنند هر روز به این امید چشم باز میکنند که خبری از راه برسد و به آنها این وعده را بدهد که روزهای سخت تمام شد و آنها بعد از این میتوانند نفسی تازه کنند و کمر خمیدهاشان را شرایط بهتر کمی صاف کنند.
امیرعلی رامه
این شبها جوانها منتظر یک بهانه هستند تا شادیهای شبانه خود را به سهگانهای به یاد ماندنی تبدیل کنند.اولین شادی، پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری بود و دومیاش، صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی و اکنون مردم و بخصوص جوانها منتظر بهانه سوم هستند.شاید تیم والیبال برنده شود، شاید تیم بسکتبال ایران هم صعود کند، شاید...هر کدام از اینها میتواند جوانها را به خیابانها بکشاند و بساط شادی را برای آنها مهیا سازد.
در دو شادی قبلی خیابانهای بالای شهر تا صبح شاهد شادی و بزن و بکوب بود.در آن شبها هر چه به پایین شهر نزدیکتر میشدی شادی و ازدحام مردم کمتر میشد.مردم پایین شهر هم میدانند شادی و خیابانگردی در شبهای گرم تابستان خوب است.آنها هم دوست دارند با بهانههای کوچک زندگیاشان را رنگین کنند.اما مردم پایین شهر که درآمدهای محدود دارند و به اصطلاح روزیاشان گنجشکی است، میدانند که با شادی تنها نمیشود شکم بچهها را سیر کرد، بزن و بکوب خیابانی لباس نمیشود که تن بچههایشان را بپوشاند،اجاره خانه نمیشود که آخر ماه به صاحبخانه پرداخت شود.
مردم پایین شهر منطق بسیار قوی دارند.زندگی آنها را واداشته تا دو، دو تا چهار تا کنند و به این فکر کنند که برای شادی شبانه باید از خواب، چشم بپوشند و میدانند که اگر شب به اندازه کافی نخوابند، فردا نمیتوانند هوشیار بر سر کار حاضر شوند.آنها از تفریحات شبانه چشم میپوشند تا خدای نکرده صاحبکارشان به بهانهای ساده آنها را از کار اخراج نکند.
شادی خوب است، خنده گمشده امروز جامعه ماست.میتوان هنوز هم با این ضربالمثل قدیمی؛ که خنده بر هر درد بی درمانی دواست،بی دلیل یا با دلیل خندید.اما آنچه در زیر پوست جامعه امروز ورم کرده و دارد چرکی میشود با این خندهها و شادیهایی که امروز بیشتر جوانان به دنبال آن هستند، درمان نمیشود.پدر و مادر همین جوانان میدانند که گرانی تاب و توان زندگی را از آنها گرفته است.
اگر جوان امروزی به خاطر شرایط روحی و روانی که دارد به دنبال بهانهای است تا به خیابان برود و شادی و پایکوبی کند.والدین او چشم به تلویزیون و روزنامهها و گوش به رادیو دارند تا خبر خوب را بشنوند.همان خبری که رئیس جمهور منتخب وعده آن را داد و قرار است لبخند را بر لبان مردم بنشاند و روز جشن واقعی ملت باشد.
پدر و مادرها این روزها به دنبال خبر پیروزی تیم فوتبال، والیبال، بسکتبال و ... نیستند،آنها منتظرند تا خبر واقعی را بشوند.ارزانی ارزاق عمومی، ارزان شدن مَسکن، ارزان شدن میوه، ارزان شدن دارو، ارازن شدن پوشاک و ارزان شدن همه چیزهایی که نیاز زندگی روزمره است.
تقریبا یک سال از شدت یافتن گرانیها میگذرد.مرداد ماه سال قبل بود که گرانیها و کمبودها شروع شد و حالا تقریبا مردم اوج آنها را تجربه میکنند.با سرزدن به فروشگاها، میوه فروشیها، داروخانهها، بنگاه املاک و ... میتوان اوج گرانی را بی واسطه درک کرد.
حالا پدر و مادرهایی که ستونهای خانواده هستند و باید مخارج اعضای خانواده را تامین کنند هر روز به این امید چشم باز میکنند که خبری از راه برسد و به آنها این وعده را بدهد که روزهای سخت تمام شد و آنها بعد از این میتوانند نفسی تازه کنند و کمر خمیدهاشان را شرایط بهتر کمی صاف کنند.
امیرعلی رامه
ارسال نظر