گوناگون

پشت‌پرده ناپدیدشدن مرموز دانیال یزدانی؛ قتل به دست دوست صمیمی

پشت‌پرده ناپدیدشدن مرموز دانیال یزدانی؛ قتل به دست دوست صمیمی

پارسینه: معمای ناپدیدشدن دانیال از روز نوزدهم آبان‌ماه آغاز شد. او به دماوند رفت. یک قرار کاری با دوستش داشت. ولی از آن دوشنبه نحس چندین روز گذشت و هیچ نشانی از این مرد سی‌وهفت ساله پیدا نشد. مردی که به گفته خانواده‌اش مهربان بود و با هیچ‌کس اختلافی نداشت. دانیال به تازگی شرکتش را تأسیس کرده بود.

چشم‌انتظاری دو ماهه پایان تلخی داشت. پشت‌پرده ناپدیدشدن مرموز دانیال یک ماجرای هولناک نهفته بود. پسر سی‌وهفت‌ساله‌ای که به طرز معمایی گم شد و هیچ اثر و نشانه‌ای از او وجود نداشت. اما حالا اعترافات هولناک دوست دانیال راز این ماجرای پیچیده را فاش کرده است.

به گزارش شهروند، کسی که دانیال آخرین بار با او سر قرار رفت. این مرد داستان کشتن سهوی دانیال و مثله‌کردن جسد او را روایت کرد. داستانی که با شلیک سهوی یک تیر آغاز و با قطعه‌قطعه‌کردن جسد به پایان رسید. دوست دانیال که کارمند یکی از ارگان‌های نظامی است، ادعا می‌کند تیر کاملا غیرارادی از اسلحه شلیک و باعث مرگ این پسر جوان شده است.

معمای ناپدیدشدن دانیال از روز نوزدهم آبان‌ماه آغاز شد. او به دماوند رفت. یک قرار کاری با دوستش داشت. ولی از آن دوشنبه نحس چندین روز گذشت و هیچ نشانی از این مرد سی‌وهفت ساله پیدا نشد. مردی که به گفته خانواده‌اش مهربان بود و با هیچ‌کس اختلافی نداشت. دانیال به تازگی شرکتش را تأسیس کرده بود.

معمای ناپدیدشدن او خانواده‌اش را از پا درآورد. پسر مجردی که با هیچ‌کس هم اختلافی نداشت. تا اینکه در نهایت راز این ماجرا فاش شد.
اعتراف هولناک

دوست دانیال که آخرین بار با او قرار ملاقات داشت، وقتی برای بار دوم احضار شد، به یک قتل ناخواسته اعتراف کرد: «من به واسطه شغلم در خانه اسلحه داشتم. چهار ماه قبل با دانیال آشنا شده بودم و با هم صمیمی شدیم. روز حادثه او به خانه‌ام آمده بود، داشتم اسلحه را تمیز می‌کردم که کاملا ناخواسته یک تیر شلیک شد و به دانیال خورد.

خیلی ترسیدم. نمی‌دانستم باید چه کار کنم. می‌خواستم جسدش را از خانه بیرون ببرم، اما نمی‌شد، خیلی سنگین بود، برای همین مجبور شدم جسدش را مثله کنم. آن را داخل کیسه و درون صندوق ماشینم گذاشتم. فردایش به محل کارم رفتم. اسلحه را تحویل دادم، بعد هم جسد را در بیابان‌های جاده قم رها کردم.»

این مرد مدعی شد که جسد دانیال را مثله و در بیابان رها کرده است. اما طبق آدرس‌هایی که او به مأموران داده بود، هنوز هیچ ردی از جسد دانیال پیدا نشده است. این پرونده نیز در دادسرای جنایی تهران در حال بررسی است.
امیدمان برباد رفت

بنیامین برادر کوچک‌تر دانیال است. او که هنوز از این اتفاق شوکه است، ماجرای این اتفاق پیچیده را روایت می‌کند: «اصلا فکرش را هم نمی‌کردیم که چنین بلایی سر برادرم آمده باشد. خیلی امید داشتیم که او صحیح و سالم پیدا شود، ولی ناگهان همه چیز عوض شد و ما شوکه شدیم.

دانیال روز دوشنبه نوزدهم آبان‌ماه با مادربزرگم صحبت کرد. گفت که به دماوند می‌رود. با یکی از دوستانش قرار کاری داشت. می‌خواستند درباره موضوع کاری با هم صحبت کنند، برای همین به دماوند رفت. در راه بود که با مادربزرگم صحبت کرد.

دیگر از او خبری نشد. دوستش یک بار احضار شد، اما اظهار بی‌اطلاعی کرد. او مدعی شد که دانیال آمد و با هم صحبت کردند. بعد از صحبت، دانیال از او جدا شده و رفته است و دیگر هیچ خبری ندارد. ما به او مظنون بودیم و او را به آگاهی معرفی کردیم. مأموران پلیس هم او را احضار کردند، ولی اعتراف نکرد.»
کاش حقیقت فاش شود

معمای ناپدیدشدن دانیال همچنان ادامه داشت، تا اینکه بار دیگر دوست او یعنی مظنون شماره نخست این پرونده به دادسرا احضار شد: «هیچ کس به جز او از دانیال خبری نداشت. در تحقیقات پلیس مشخص شد که دانیال آخرین بار به خانه او رفته است، بعد از آنجا نیز دیگر موبایلش آنتن نداده، برای همین مأموران او را احضار کردند، دستور بازداشت هم صادر شد، تا اینکه در نهایت به قتل دانیال اعتراف کرد.

او گفت وقتی مشغول صحبت با دانیال بوده، اسلحه‌اش را تمیز می‌کرده است، برای همین ناگهان تیر به طور سهوی و ناخواسته شلیک شده است، اما ما فکر می‌کنیم قضیه چیز دیگری بوده است. ما باور نمی‌کنیم همه چی سهوی بوده باشد. احتمالا این مرد مسأله‌ای را پنهان می‌کند. کاش حقیقت را بگوید. چشم‌انتظاری ما پایان تلخی داشته است، ولی حداقل‌ای کاش بتوانیم جسد برادرم را تحویل بگیریم.»
برادرم مهربان بود

او در ادامه صحبت‌هایش گفت: «برادرم به تازگی یک شرکت تأسیس کرده بود. کارشان تجاری‌سازی شرکت‌های دانش‌بنیان بود. برادرم خیلی به دنبال تأسیس شرکت رفته بود. سخت تلاش کرد تا موفق شد. تازه چند ماهی بود که این شرکت را راه‌اندازی کرده بود.

من خودم هر روز در رابطه با شرکت با او صحبت می‌کردم و در جریان تمام کارهایش بود. او فرد مهربانی بود، تنها زندگی می‌کرد و هیچ مشکلی با کسی نداشت، سرش به زندگی خودش گرم بود، تمام فکر و ذکرش هم شرکتش بود. او در خیابان کارگر جنوبی زندگی می‌کرد، شرکت هم همانجاست.

لیسانس اصلاح نباتات داشت، کار‌های کامپیوتری هم انجام می‌داد. ما خیلی امیدوار بودیم که بتوانیم نشانه‌ای از او پیدا کنیم، اما حالا همه چیز نابود شد. هنوز هم شوکه‌ایم، باورمان نمی‌شود که این اتفاق افتاده است. من برای پیدا شدن برادرم همه کار کردم، ولی در آخر با چنین پایان تلخی مواجه شدیم. کاش زودتر زوایای پنهان این ماجرا فاش شود و بتوانیم جسد برادرم را هم تحویل بگیریم.»
منبع: فرارو

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار